کد خبر:13739
پ
۱۴۰۲-۲۳۷۲۱-۸
مادرم در زندگی‌اش هیچ‌گاه راه را گم نکرد

دختر مرضیه حدیدچی‌دباغ: مادرم در زندگی‌اش هیچ‌گاه راه را گم نکرد

دختر مرضیه حدیدچی‌دباغ: مادرم در زندگی‌اش هیچ‌گاه راه را گم نکرد دختر خانم دباغ گفت: مادرم در زندگی‌اش هیچ‌گاه راه را گم نکرد و چشمش به، ولی امرش بود، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب و چه بعد از رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، خود را سربازی می‌دید که جلوتر از رهبرش گام […]

دختر مرضیه حدیدچی‌دباغ: مادرم در زندگی‌اش هیچ‌گاه راه را گم نکرد

دختر خانم دباغ گفت: مادرم در زندگی‌اش هیچ‌گاه راه را گم نکرد و چشمش به، ولی امرش بود، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب و چه بعد از رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، خود را سربازی می‌دید که جلوتر از رهبرش گام برندارد و چه بسا در طول تاریخ انقلاب، عده‌ای کم آوردند و از ریل انقلاب خارج شدند.

به گزارش هوران – حکیمه دباغ چهارشنبه ۲۴ آبان در آیین نکوداشت «بانوی فرمانده»، مرضیه حدیدچی‌دباغ که به همت جهاددانشگاهی واحد همدان برگزار شد، اظهار کرد: وقتی از مادرم سخن می‌گویم باید جستجو کنیم که او چگونه «دباغ» شد، از این همه بانو، چگونه مرضیه حدیدچی، دباغ شد؟ و در همان ابتدای تفخص درمی‌یابیم که ابتدا عشق او را دباغ کرد، عشق به همسری که شرایط بال گشودن مرضیه خانم را فراهم کرد تا در آسمان علم و دین به پاسخ سوالات خود برسد، حاج حسن دباغی که پیشگام مبارزه علیه رژیم پهلوی بود و فرصت را به همسر خود داد تا مادر فرزندانش هم مجال ظلم‌ستیزی و ادای فریضه‌ای شرعی را داشته باشد.

وی ادامه داد: او با ایمان بالا و صبری که از ساعت‌ها مطالعه قرآن و کتب دینی، تهجد و شب زنده‌داری پیدا کرده بود، توانست از عزیزترین هستی‌اش، همسرش بگذرد و او را در راه اسلام یاری کند تا به مقصود برسد، تا آنجا که مادر نیز در پاسخ این شیدایی و گذشت، نام فامیلی پدر را بر روی خود نهاد تا اگر اجر اخروی نصیبش شود، حاج حسن‌آقا را بی‌نصیب نگذارد و در این ثواب‌ها نیز شریک هم باشند.

دباغ افزود: در پرورش حاجیه خانم مرضیه حدیدچی دباغ نمی‌توان نقش خانواده و نظام تربیتی خانواده را نادیده گرفت. دامان مادر و مادربزرگی که معلمه قرآن بود و دستان پرمهر پدری که اهل مطالعه، فرهنگ و ادب بود، این چنین دختری از این خانواده به طور قطع برای فرزندان خود نیز برنامه دارد که چنین نیز بود. مادر برای ما که تعدادمان هم کم نبود، دروس دینی و اسلامی را تدریس می‌کرد و هر کدام از ما نیز موظف به انجام کار‌هایی در خانه بودیم. دختران بزرگتر خانواده، حتی نقش مادری داشتند و به گونه‌ای امورات خانه برنامه‌ریزی می‌شد که اگر مادر به جلسات وعظ و سخنرانی خودشان می‌رفتند و یا محضر اساتیدشان، چرخ خانه بدون وقفه بچرخد و کم و کاستی رخ ندهد. مدیریت خانه با وجود مبارزات پدر و مادر، جز از تیرهوشی و تدبیر مادرم برنمی‌آمد که به خواهر‌های بزرگ نیز منتقل شده بود.

وی بیان کرد: مادرم با وجود سن کمش، روح خود را با توسل، تذکر و مطالعات دینی، هر روز بزرگ و بزرگتر می‌کرد تا آنجایی که «منِ وجودی» در او کمرنگ و کمرنگ‌تر شد و آنقدر قوی شد که توانست شکنجه‌های سفاکان دوره‌دیده اسرائیل را که خوی انسانی را از یاد برده بودند، تحمل کند و لب به اسرار باز نکند حتی به قیمت شکنجه کردن دختر نوجوانش در مقابل چشم‌هایش و اتفاقاتی که گفتن آن را از ادامه خوانش این متن بازمی‌دارد.

دباغ تصریح کرد: دوری مادر از فرزندان بسیار سخت است، به طور قطع برای مادرم که کان احساس، محبت و مهر بود، سخت‌تر، اما چه می‌شد کرد، وظیفه دینی بر او امر کرده بود که در این راه پر پیچ و خم و بدون پیش‌بینی آینده و انقلاب عزیز، باید از همه چیز گذشت و این بار قرعه این آزمون، گذشتن از فرزندان بود که کوچکترین آن‌ها هنوز پستانک به دهان داشت.

وی با اشاره به آیه‌ای از قرآن کریم که می‌فرماید: لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ، همانا انسان را در سختی‌ها آفریدیم، خاطرنشان کرد: مادر با وجود غم فراق از همسر و فرزند همیشه در حال یادگیری و یاد دادن بود. در سوریه و لبنان، آموزش نظامی و چریکی می‌دید و سپس در مرز لبنان و اسرائیل، در عملیات مشترک شرکت می‌کرد، به ایرانی‌ها آموزش می‌داد، اسلحه به ایران می‌فرستاد، از طرفی، روح خود را با مضامین عالی نهج‌البلاغه جلا می‌بخشید، تا آنجا که بالاخره پیر و مرادش را می‌بیند و سرانجام محافظ بیت امام راحل می‌شود.

دباغ یادآور شد: وقتی ابعاد شخصیتی مادر را نگاه می‌کنیم، نقطه عطف وحدت جمع بود، برای گره‌‎گشایی و تقویت اتحاد تلاش می‌کرد، گاه آبرویش را نیز گرو می‌گذاشت، امید به زندگی را همیشه داشت و با رفتارش به همه نشان می‌داد که تا وقتی زنده هستیم باید به آینده فکر کنیم. اواخر عمرش حتی به فکر سلامت دندان‌هایش بود تا ما فرزندان و دوستانش یاد بگیریم که باید مراقب کالبدمان، این امانت الهی باشیم.

وی مطرح کرد: مادرم در زندگی‌اش هیچ‌گاه راه را گم نکرد و چشمش به، ولی امرش بود، چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب و چه بعد از رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، خود را سربازی می‌دید که جلوتر از رهبرش گام برندارد و چه بسا در طول تاریخ انقلاب، عده‌ای کم آوردند و از ریل انقلاب خارج شدند.

دختر خانم دباغ ادامه داد: ساده‌زیستی مادرم با وجود سبقه‌ای که در انقلاب داشت و با وجود اینکه پدرم از بازاری‌های قدیمی بود، مثال‌زدنی است. کسانی که منزل پدری ما آمده‌اند شاهد هستند که فرش ماشینی و مبل و وسایل ساده آن‌ها حکایت از بی‌تفاوتی آن‌ها به دنیای مادی بود.

وی خاطرنشان کرد: اگر از فرمانده سپاه همدان می‌گوییم، از همگام شدن او و نیروهایش در شکستن حصر پاوه و یا قلع و قمع کردن ضدانقلاب‌ها و خلافکاران همدان، از اشک‌های مادرم هم باید بگویم که از دیدن کودک کُردی، سرازیر شده بود که به سینه جسم بی‌جان مادرش چسبیده بود و گریه می‌کرد، این تنها نمونه‌ای از ده‌ها نمونه جنایاتی است که کومله و دموکرات انجام داده بود و مادر دلش می‌آمد، ذره‌ای برایمان بگوید و بگرید.

دباغ با اشاره به اینکه مادرم اگرچه صلابت یک نیروی زبده نظامی- سیاسی را داشت، اما طاقت دیدن اشک کسی را نداشت، اظهار کرد: او به قول گوراچف رهبر ابرقدرت رو به زوال شرق، مادر انقلاب نامیده شد، اما برای ما چه گواراتر بود سخنان مقام معظم رهبری در زمان ریاست جمهوری‌شان که «ما، زن مثل خواهر دباغ می‌خواهیم. من لذت می‌بردم آن زمان که ایشان در فرماندهی سپاه همدان بودند، مانند شیر می‌غرّید و مرد‌ها را سازماندهی می‌کرد».

وی گفت: این اواخر هم ایشان در سخنرانیشان در جمع عوامل و دست‌اندرکاران دومین کنگره ۸۰۰۰ شهید استان همدان فرمودند این بانو یکی از کسانی است که می‌تواند نمایشگر حقیقت گرایش زن در جامعه اسلامی باشد، نه فقط در جمهوری اسلامی ما؛ در نگاه اسلام، در منطق اسلام، در فرهنگ اسلام. حالا مبارزات قبل از انقلاب این خانم و کتک و شکنجه و زندان و تأثیراتی که در زندان روی هم‌سلّولی‌های خودش و هم‌زندانی‌های خودش می‌گذارد، این‌ها یک طرف، بعد، رفتن به مناطق مبارزاتی منطقه و مثل یک چریک فعالیت کردن و بعد، رفتن به پاریس در خدمت امام و بعد، آمدن در عرصه واقعی و ملموس انقلاب و در یک طیف عظیمی از فعالیت‌ها حضور فعال داشتن. بنده اوایل انقلاب که آمدم همدان، خانم دباغ فرمانده سپاه همدان بود؛ مناطقی را که بنده رفتم، ایشان می‌آمد راهنمایی می‌کرد و بازدید می‌کردیم؛ یعنی یک زن می‌تواند فرمانده سپاه یک منطقه مردخیز باشد! همدان مرد کم نداشت، اما ارزش این زن این‌جوری است. از فرماندهی سپاه همدان شروع کنید، تا بردن پیام برای گورباچف از طرف امام بزرگوار؛ یعنی خانم دباغ عضو هیأت سه‌نفره‌ای بود که پیام امام را از تهران می‌برند برای گورباچف به مسکو. این طیف عظیم فعالیت را می‌بینید؟ در این سال‌های آخر هم برای فلسطین و برای لبنان و برای مبارزات و مانند این‌ها مشغول فعالیت بود؛ پیر و ازکارافتاده شده بود، اما کار می‌کرد. این زنِ اسلامی است.

پایگاه خبری هوران
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید