سینمای اجتماعی؛ از توهم تا واقعیت/ آثار سیاه و ضد گیشه چرا باید حمایت شوند؟
سینمای اجتماعی این روزها به کلی به دنبال القای ناامیدی و بن بست در جامعه است درحالیکه سینمای اصیل و دغدغهمند با طرح واقعیات جامعه آن هم با رعایت انصاف و به دور از اغراق و سیاهنمایی، به دنبال طرح مسئله است.
گروه اجتماعی هوران: عباس جمشیدیفر بازیگر سینما و تلویزیون، اخیرا در اظهار نظری تند، از محدودیتهای سینمای اجتماعی و ممیزیها در آن گلایه کرده است. او ادعا میکند فیلمسازان دیگر خیابان را نمیتوانند نشان دهند و باید دوربین را به آسمان ببرند! جمشیدیفر در ادامه از تغییر سیاستها در کشور میگوید که هیچ تناسبی با آنچه در جامعه میگذرد ندارد و فیلمسازان باید بر اساس آن چه به آنان دیکته میشود فیلم بسازند!
به گزارش هوران؛ اگرچه به نظر میرسد این اظهار نظرها از جانب جمشیدیفر همانطور که خود او نیز اشاره کرده است بیشتر به ممیزیهای دو فیلم «شیشلیک» و «کت چرمی» بازمیگردد که او در آنها به ایفای نقش پرداخته و به ادعای او احتمال اکران آنها به حداقل رسیده است؛ با این وجود اما طرح این مباحث از سوی بازیگری که سابقا در فیلمهای کمدی حضور داشت و امروز دغدغهی سینمای اجتماعی یافته است بهانهای شد تا به بررسی این نوع سینما در ایران بپردازیم.

حال که جمشیدیفر مدعی است سیاستها با آن چه در جامعه میگذرد تناسب ندارد باید از او پرسید اصلا آن چه در سینمای اجتماعی تصویر میشود تا چه حد با واقعیات جامعه در تناسب است؟ آیا این آثار بازنمایی واقعیتهای جامعهاند و یا صرفا سیاهنمایی و القای بن بست؟ آیا سینمای به ظاهر اجتماعی در ایران دغدغهمند و به دنبال طرح مسئله است و یا اهداف دیگری چون دیده شدن در فضای بینالمللی و جشنوارههای فرنگی را دنبال میکند؟ و از همه مهمتر آیا مخاطب امروز با این نوع از سینما ارتباط برقرار میکند و ساخت این آثار توجیه اقتصادی دارد؟
در سینما، ژانر مشخصی با نام اجتماعی وجود ندارد چرا که هر فیلمی به هر حال در بستر خاصی از جامعه روایت میشود. با این وجود اما در ایران، مقصود از سینمای اجتماعی، موجی از فیلمهایی است که به معضلات جامعه میپردازند. فقر و فلاکت، اعتیاد، طلاق، زندان و انواع و اقسام بزهکاری و آسیبهای اجتماعی و مواردی از این قبیل مشخصه اصلی این نوع سینماست. سینمایی که غالبا فضای سیاهی از جامعه ایرانی را به تصویر میکشد که در آن هیچ روزنهای از امید وجود ندارد. شخصیتهای این نوع آثار منفعل و به نوعی اسیر در یک جبر جغرافیاییاند و توان هرگونه تغییر و بهبود از آنان گرفته شده است.

اگر چه کسی منکر آن نیست که در ایران به مانند بسیاری از جوامع دیگر، نابسامانیها و مشکلات متعددی وجود دارد که باید به آنان توجه کرد. اما بحث در این میان نوع نگاهی است که در مواجهه با این معضلات در سینما وجود دارد. سینمای اصیل و دغدغهمند با طرح واقعیات جامعه آن هم با رعایت انصاف و به دور از اغراق و سیاهنمایی به دنبال طرح مسئله است. در مقابل سینمای اجتماعی این روزها به کلی به دنبال القای ناامیدی و بن بست در جامعه است. در نگاه فیلمسازان این نوع آثار، ايراني که بزرگترين انقلاب مردمي جهان را در دل خودش پرورانده، امروز بايد دستها را بالا ببرد و قبول کند که تمام پاسخها در تمدن غرب است و هر آن چه در جامعه خودش میبيند سياه، تباه و مملو از نابساماني است و هيچ داشتهای برای رفع و رجوع کاستیهایش ندارد!
این نوع از سینمایی اجتماعی به طور مشخصی با سینمای جشنوارهای گره خورده است و در مواردی میتوان آنها را یکی دانست.








