سوریه به روایت مدافعحرم/ قسمت پنجم
تامر به انتقام خون شهید حججی سر ۱۰ تن از سرکردگان مسلحین را برید
*نویسنده: غلامعلی نسائی
اختصاصی هوران – تامر یک جوان بلند قامت تنومند با ریشهای بلند به انتقام از شهید حججی سر ۱۰ تن از سرکردگان مسلحین با خشم و غیض میبرد. سر تکفیریها را بلند میکند سمت مسلحین و میگه؛ اگر شما یک ایرانی را سر بریدید، ما به انتقام سر شهید حججی صدها سر میبُریم.
گروه جهاد و شهادت هوران – شب را قرگاره ساحل خوابیدیم، صبح جلسهائی داشتیم با برادر ایوب فرمانده قرارگاه ساحل، جانشینش برادر حامد که آدم تپل و شوخ طبعی بود. و شیخ ابو اعلا، شیخ اهل خوزستان و مسئول فرهنگی و مرکز ثقافی قرارگاه ساحل بود.
شروع به صحبت که شد حاج ایوب که خود اهل ادب و معرفت بود از شرایط فرهنگی تعریف کردند. بچههای قرارگاه ساحل دل پری زیادی از وضعیت موجود در سویه داشتند، گفت: در عرصه فرهنگی خیلی وارد شدید،
جریانات فرهنگی ایرانی این جا کارهای خیلی غلطی انجام دادند. کارهای فرهنگی که «جمعیت ثقلین»، قبلا اینجا انجام داده بود، خیلی نتیجه بدی داشت، تاکیدات دینی و مانورهای فرهنگی اجتماعی که توی حلب انجام شد، باعث شدند در اینجا جلوی کار فرهنگی اجتماعی ما را بگیرند و روی ما حساس بشوند.
از ما که بگذرید، بردار کمیل از قرارگاه حما از حلب گله داشت که چندی قبل توسط حزب بعث مرکز فرهنگی اجتماعی ما را بستند، اجازه فعالیت نداریم. بطور کلی این را بدانید که الان روی کار فرهنگی جریان انقلاب در سوریه حرف و حدیث زیادی وجود دارد. بدتر از همه شایع کردند که این پاسدارهای مدافع حرم ایرانی آمدند دین شما را بگیرند، میخواهند نظام سوریه را کلا شیعه بکنند.
این مباحث انحرافی که رخ داده ما ماجور و تعطیل شدیم. حتی روی مراکز درمانی ما اینها حساس شدهاند، روی کارهای دینی و فرهنگی، با اینکه ما فکر میکردیم علویها به ما خیلی نزدیکترند، ولی دیدیم که برخلافش در آمد و روی مسائل دینی ما حساس هستند، هر کدام از بچههای قرارگاه ایوب چیزی گفتند، از حساسیتهای کلی تا موانع، تا کاراهای مردمیاری را یک شرح تفضیلی دادند.
چندین مراکز کارگاهی راه انداخته بودند، یک خیاط خانه که از خانواده شهدای علوی و شیعه کار میکردند را رفتیم بازدید کردیم و توی منطقه چرخی زدیم و از قرارگاه ساحل خارج شدیم. قرارگاه ساحل دو استان لازقیه و طرطوس را تحت پوشش داشت،
توی مسیر که میرفتیم مناطق را نشاند میدادند، گفتند: الان بخش عمدهائی از منطقه ساحل را روسها گرفتند، زمین بسیار زیادی در اختیارشان قرار دادند برای کارهای فرهنگی و خیلی دیگر از برنامههای اجتماعی که روسها دارند به راحتی بدون موانع انجام میدهند.
روسها مهمترین کاری که انجام دادند؛ «زبان دوم سوریه روسی تثبیت کردند.»، مدارس رسمی سوری آموزش زبان روسی دارند، کاروانهای روسی با ماشینهای خود،پرچم روسیه و پلاکارد و پوشش روسی بین مردم مانور میدادند. بر خلاف ایرانیها که خودشان را کمتر نشان میدادند، روسها قرارگاه فرهنگی راه انداخته بودند،
کمکهای مردمی میکردند با آرم پرچم روسیه، شعارهای تو بستهها کمکی داشتند. روسها خیلی از منابع نفتی سوریه را تصرف کرده و شرکتهای نفتی راه انداخته بودند. وارد فاز نظامی شده و آموزشهای نظامی میدادند، پادگانهای سوری را تصرف کرده بودند، دنبال یکپارچه سازی روس و سوری هستند.
نیروهای سوری را به روسیه می بردند، آموزش میدادند. روسها خودشان را به جریان سوریه نزدیک کردند، از ایرانیها نظام مندتر و بهرهوری خودشان را دنبال میکنند.
روسها بخش از نفت حلب و بندر طرطوس که بندر بسیار زیبای ساحلی توریستی است را به دست گرفتند و بمدت ۹۹ ساله با سوریها قرارداد بستند.
روسها خیلی باهوش نبودند که وارد فاز تغییر نسل با سوریها بشوند، ولی از لحاظ ایدولوژی خیلی خوب و تاثیر پذیر وارد شدند و سوریها را با خود همراه کردند، سوریها را برده بودند دورههای متلف آموزشی گذاشته بودند،
دوره «خبرنگاری»، که در زبان سوری میگویند «اعلامی»، کاملا ذهن و فکرشان را تحت اختیار روسها قرار دادند. سوریها چون حیات خودشان را در دست اسد میدیدند، خودشان را مدیون دو گروه میدانستند،
ایرانیها و روسها که سبب نجاتشان شده بودند، سوریها قبل از روسها روی ایرانیها خیلی نظر مثبت داشتند، بعد از ورود روسها تمایل بیشتری به روس پیدا کردند. چون که روسها با مباحث اعتقادیشان کاری نداشتند، آزادی بیشتری داشتند و حتی حزب بعث و نظامیان سوری هم به روسها نزدیک تر شدند. جهموری اسلامی توی جنگ فیزیکی با داعش خیلی خوب درخشید و خوب هم توانست سوریه را نجات بدهد،
ولی در جنگ فرهنگی از روسها عقب ماند و خیلی ضعیف، بدون برنامه وارد شد. بردار ایوب میگفت: دوستان ایرانی ما اینجا که میآیند فکر میکنند، اینجا هم یکی از محلات ایران است که با مدل همان حسینه و پایگاه بسیج و هئیت و روضه و مداحی کار فرهنگی بکند، اینجا مدل کار فرهنگی با ایران متفاوت و خارج از حساسیتها باید دنبال کرد.
که این مدل کار کردن، کار را سخت میکند، کاری که در حلب بچهها نجام داده بودند، اثر جدی دارد روی ساحل که برای ما موانع زیادی ایجاد کرد. حلب عملا دست بچههای ایرانی بود ولی ساحل نه! اینجا بچهها خیلی فضای محدودی دارند.
بعد از نزدیک غروب رفتیم منزل شهیدی که از علویها بود، در منطقه …. سری زدیم، دیدیم خیلی کار زیادی از ایرانیها به چشم نمیاد. جمعیت ثقلین خیلی کار قوی انجام نداده بود. همه بچه ها از این که کار فرهنگی خیلی دیر انجام شده خیلی دلخور بودند.
چه در قرارگاه حماه که برادر کمیل دغدغههای زیادی داشت، چه در قرارگاه ساحل که برادر ایوب و معاونین همه نگران آینده بودند، ما از لحاظ فکری خیلی هم به هم نزدیک بودیم.
ما بعد از یک روزی که در قرارگاه ساحل بودیم آمدیم به سمت قرارگاه شمال که مناطق سهل القاب در غرب جبل عربیون را پوشش میداد، قرارگاه ساحل لازقیه تا راسالحسین و کن صباع نزدیکهای دیز یوفور را زیر نظر داشت، قرارگاه شمال بیشتر مناطق قیرطاهر، اسقانیه تا نزدیکی مد تنزه تا منطقه سهل القاف تحت پوشش خودش داشت.
سهل القاف منطقه دشت و بین دو رشته کوه قرار داشت از سمت چپ جبلعلویون، در قسمت شرقی، سمت راست جبل الزاویه قرار داشت که مسلحین «فتح النصره»، مستقر بودند. سمت غرب نسبتا پاکسازی شده بود که علویها بودند با مقاومت همراهی کردند.
فرمانده قرگاه شمال برادر اصغر بود. در آن وقت که ما وارد شدیم رفته بود «دیرو زور»، برای آزادسازی بوکمال خودشان را آماده عملیات میکردند. جانشین برادر اصغر از بچهها تهران برادر هادی بود. سلام احوال پرسی کردیم. ماموریت خودمان را توضیح دادیم.سید ایمن زیتون از علویها گفت، این فرقه دیگری از ادیان «فرقه مرشدیه»، معرفی کرد.
مرشدیها فرقه از علویها منشعب شده بودند، هنگامی که سوریه به اشغال فرانسه در میآید، گروهای مختلفی از مردم مبارز با اینها بر میخیزند، از جمله شیوخ علوی که در این میانه یک فردی بنام «سلمان مرشد»، از علویها در برابر فرانسویها میایستند. طولی نمیکشد که مدعی ارتباط با امام زمان و ادعای پیغمبری میکند، حتی ادعای خدائی میکند. توضیحاتی ازین دست داد و شایعههائی که در خصوص مرشدیها گفته میشد که مرشدیها دخترهای جوان خود را میفروشند. مرشدیها در محله جوری و شطحه زندگی میکردند، یک منطقه سنیها بودند، یک بخشی هم علویها زندگی میکردند.
شب به همره هادی رفتیم چرخی زدیم و با نیروهای فوج آشنا شدیم. سه فوج داشتند، یک فوج از مسیحیها، یک فوج علوی و فوجی هم از مرشدیها، اولین جائی که رفتیم، شهر «اسقمبیس»، این حرفی که سین دارد در ابتدا، انگلیسیها تلفظ میکنند، یک اس اولش میگن؛ اسقلمیس، سلمفوه که در اصل اسم قدیم آن سقلمبیه یا سلمسه بوده است.
ولی در عصر حاضر به تلفظ انگلیس مشهور بود، بخاطر اینکه مدتی تحت استعمار فرانسه بودند، تغییراتی از این دست دیده میشد، تلفظ کلمات تغییر کرده بود که ما در لبنان هم دیدیم.
در آنجا با فرمانده «فلیپ»، آشنا شدیم که سه سال مقاومت کرده بود. مسلحین اسیرش میکنند، که از طرف خانواده خودش پولی میدهند آزادش میکنند، بین فرمانده فوجها بود، با هم حرف که میزدیم من حس قشنگی از فلیپ پیدا کردم، یاد آن حدیث افتادم که؛ «وقتی آخرالزمان میشود و حضرت ولی عصر میاد یک عدهائی از جوانان فوج فوج میآیند و به امام خویش میپویندند. از فلیپ خداحافظی کردیم وارد خط مقدم در صد متری با مسلحین شدیم.
جریان مسلحین برای ما شرح داد، با بچههای مسیحی صحبت کردیم، بعد از مسیحیها رفتیم سراغ مرشدیها، توی منطقه شطحه، «شطحه و جوری»، منطقه مرشدیها بود، که با ]م آشنا شدیم حرف زدیم. بعد رفتیم جائی که خیلی برای ما جذاب بود، منطقه «فرداعه»، با یکی از فرمانده فوجها بنام طاهر آشنا شدیم. تامر به حدی علاقه مند با ایرانیها بود. بعد از اینکه «شهید حججی»، را تکفیریها سر بردید.
تامر یک جوان بلند قامت تنومند با ریشهای بلند به انتقام از شهید حججی سر ۱۰ تن از سرکردگان مسلحین با خشم و غیض میبرد. سر تکفیریها را بلند میکند سمت مسلحین و میگه؛ اگر شما یک ایرانی را سر بریدید، ما به اندازه سر شهید حججی ده سر میبریم.
جریان مخلفین اسد را بطور کلی میگفتند؛ مسلحین، کسانی که سلاح گرفتند علیه دولت اسد جنگیدند، چندین گروه بودند، سه گروه عمده وجود داشتند، یک گروه در استان درعا درجنوب هم مرز اردن و اسرائیل بودند «جیشالحرز»، عقبه اینها از اردن اسرائیل حمایت میشدند.
یک گروه داعشیها بودند، بخش عمده مرز تدمر و شرق را داشتند، عقبه لجستیکی داعشیها که با عراق مشترک بودند، از قطر و عربستان حمایت میشدند. جبههالنصره، جریان ترکمان هم مرز ترکیه بودند، و عقبه لجستیکی شان هم ترکیه بود.
جائی که ما تامر آشنا شدیم، منطقهائی بود که با النصریها میجنگیدند که شهید حججی را سر بریدند، تاکر هم به تلافی حججی سرشان را میبرید.
اتفاقاتی که در روزهای پایانی جنگ داخلی در سوریه افتاد و جنگها جمع شد، تمام مسلحین ضد دولت میجنگیدند، ته ماندهشان جمع شدند در استان ادلب در منطقه جبهه النصره با عقبه پشتیبانی ترکیه، ما در جنوب آنها شکست دادیم و توافق کردیم با اهرام و شامی که اردن بودند، سلاح زمین گذاشتند، داعشیها بخش عمدهشان از بین رفتند، بخش زیادی که از تکفیریها ماندهاند در ادلب با عقبه پشتیبانی ترکیه که به ظاهر میگه من کاری ندارم و حمایت نمیکنم، عملا حامی اصلی مسلحین ترکی است. برنده اصلی جنگ داخلی سوریه از لحاظ اقتصادی خود ترکیه است.
سوریه تولید کننده بزرگی در حوزه مرکبات و پارچه و پنبه بود، سوریه تولید کننده تبدیل به وارد کننده شد از ترکیه، از آن طرف هم سه چهار میلیون علوی در سوریه داریم، ۲۰ میلیون علوی در ترکیه داریم. ترکیه از قدرت علویها میترسد، تمام تلاش ترکیه این است که علویها در سوریه ضعیف بمانند. دو سه دلیل آشکار انگیزه بسیار مهمی است که سوریه نا امن، ناآرام بماند، جریان نزدیک به ترکیه حامی این نا آرامیها باشند.