احساس مسئولیت تا آخرین لحظه همراه شهید فرزانه بود
از همرزمان شهید رضا فرزانه شهید فرزانه برنامه رفتن به سوریه را داشت و شهادت حاج حسین همدانی ایشان را مصممتر کرد. سابقه همکاری و رفاقت زیادی با سردار همدانی داشتند. شهادت حاج حسین سبب شد که شهید فرزانه مصممتر از قبل پیگیر رفتن به سوریه بشوند
حماسه و مقاومت هوران – شهید رضا فرزانه با کولهباری از تجربه پا به جبهه سوریه گذاشت. ایشان سالها در دفاع مقدس فرمانده بود و مجروح شده بود. پس از دفاع مقدس نیز حاج رضا همچنان در صحنه حضور داشت و به فرماندهی لشکر ۲۷ محمدرسولالله (ص) رسید. شهید فرزانه در زمستان ۱۳۹۴ پس از حضوری ۴۰ روزه در سوریه به شهادت رسید تا به جمع یاران و دوستان شهیدش بپیوندد. برای آشنایی بیشتر با راه، مرام و منش شهید رضا فرزانه، دقایقی با قاسم رحمانی به گفتگو پرداختیم. رحمانی از همرزمان قدیم حاج رضا و از وابستگان ایشان است و آشنایی خوبی با سبک زندگی شهید دارد. آنچه در ادامه میخوانید صحبتهای همرزم، دوست و فامیل شهید رضا فرزانه درباره ایشان است.
اولین آشنایی شما با شهید فرزانه به چه زمانی برمیگردد؟
من در سال ۱۳۶۳ در دوران دفاع مقدس در منطقه با شهید فرزانه آشنا شدم. ایشان زمان جنگ فرمانده بنده بودند و این دوستی و آشنایی ادامه پیدا کرد تا اینکه بعدها داماد خانوادهشان نیز شدم. چون در سپاه مشغول به کار بودیم به صورت مستقیم و غیرمستقیم تا زمان بازنشستگی در کنار شهید فرزانه بودم. زمانی که با حاجرضا آشنا شدم، ایشان در قسمت ادوات لشکر ۲۷ حضور داشتند.
در اولین برخوردها شهید فرزانه را چطور آدمی دیدید؟
حاجرضا در برخورد با اطرافیان بسیار خوشبرخورد بودند. با توجه به اینکه سمت فرماندهی داشتند با نیروهایی که زیر دستشان کار میکردند، ارتباط خیلی خوبی برقرار میکردند. حاج رضا در دل تمام نیروها جا داشت و همه ایشان را از صمیم قلبشان دوست داشتند. حاج رضا شخصیت جذابی داشت. نیروهای حاج رضا با علاقه و عشق کار میکردند و این انرژی و عشق را از فرمانده شان میگرفتند. شهید فرزانه در کنار مسائل کاری در مسائل زندگی و شخصی نیروها نیز یک راهنمای خیلی خوبی برایشان بود. خودم شاهد بودم وقتی در منطقه حضور داشتیم و ایشان میآمدند روحیه همه بالا میرفت. رفاقتهایی که در جبهه شکل میگرفت تا سالها پس از جنگ ادامه پیدا کرد و هنوز نیز ادامه دارد. شهید فرزانه از نخستین سالهای دفاع مقدس در جبهه حضور پیدا کردند و با تجربیاتی که به دست آورده بودند به سمت فرماندهی رسیدند. این اواخر که ایشان بازنشسته شد از فرماندهان ممتاز محسوب میشدند.
رفاقت بچههای جنگ چگونه است؟
رزمندگان در جنگ شبانهروز در کنار هم حضور داشتند و همین باعث میشد رفاقتها یک ضریبی پیدا کند. ما از صبح که برای خواندن نماز بیدار میشدیم تا شب کنار هم بودیم. همین باعث میشد رزمندگان شناخت خوبی نسبت به هم پیدا کنند و رفاقت میانشان قوی شود. این رفاقتها در عملیاتها و شرایط سخت خودش را نشان میداد و رزمندگان حاضر بودند جانشان را برای همدیگر فدا کنند. خیلی پیش میآمد که رزمندگان در عملیاتها جان همدیگر را نجات دهند و محافظ هم شوند. حتی در بحثهای اخلاقی هم به هم کمک میکردند. مثلا در عبادتها و نمازهایشان هم کنار یکدیگر بودند.
شهید فرزانه به عنوان فرمانده چنین روحیهای داشتند که بخواهند جانشان را برای نیروهایشان فدا کنند؟
اتفاقی که برای ایشان قبل از شهادت افتاد چنین موضوعی را به خوبی نشان میدهد. ایشان فرمانده باتجربهای در بحثهای نظامی بودند، ولی زمانی که در سوریه حضور داشتند دید که دوستانشان حین عملیات به کمک نیاز دارند. برای کمک به آنها رفتند که منجر به شهادتشان شد. همین نمونه خوبی برای نشان دادن روحیه ایشان است.
در دوران دفاع مقدس تا به حال با شهید فرزانه درباره شهادت صحبت کرده بودید؟
اتفاقی که در کربلای ۵ برای ایشان افتاد، نشان داد حاجرضا کاملاً آماده شهادت بودند. شهید فرزانه در این عملیات یک مجروحیت شدیدی برداشتند و تیر به سرشان خورد. یک بار دیگر، چون ایشان در منطقه مسئول محور بودند همراه یکی دیگر از دوستان با موتور برای سرکشی به خط رفته بودند و با گلولههایی که نزدیکشان خورد مجروح شدند. حاج رضا بهرغم مجروحیتها تا پایان جنگ در جبهه ماندند و مشخص است که خودشان را برای هر چیزی آماده کرده بودند.
پس از جنگ چقدر در روحیات و دغدغههای شهید فرزانه تفاوت ایجاد شد؟
شهید فرزانه پس از جنگ با توجه به تجربیات و روحیاتی که در جنگ به دست آورده بودند به پختگی زیادی رسیدند. حاج رضا پس از دفاع مقدس دیگر یک نیروی باتجربه و پخته بودند که تصمیمهای خوبی میگرفتند و فرماندهی خوبی میکردند. در سپاه مسئولیتی که به ایشان محول میشد را به خوبی انجام میدادند.
میتوان گفت صحنه نبرد برایشان بعد از جنگ باقی ماند؟
بله، فقط شکل نبرد برایشان فرق کرد. اگر توجه کنید شهید فرزانه بعد از بازنشستگی به سوریه رفتند. یعنی دیگر تعهد خدمتی نداشتند، ولی به سبب نیازی که میدیدند به صورت داوطلبانه مثل یک نیروی داوطلب بسیجی به سوریه رفتند. با اینکه ایشان سالها به عنوان فرماندهای رده بالا خدمت کرده بودند، ولی وقتی بحث سوریه نیاز شد ایشان به عنوان بسیجی آمادگیهای لازم را کسب کردند و راهی سوریه شدند. احساس مسئولیت تا آخرین لحظه همراه شهید فرزانه بود.
این احساس مسئولیت یکی از نکات مهم زندگی شهید فرزانه از جوانی تا زمان شهادت به شمار میرود؟
زندگی شهید فرزانه را باید بر اساس مسئولیتهایی که برعهده داشتند، تشریح کرد. شهید فرزانه فعالیتهایش را بر اساس نیازهای نظام و انقلاب هماهنگ میکرد. یک زمانی ایشان احساس نیاز کرد که نسل جوان باید راجع به دفاع مقدس بداند. به همین خاطر مدت زیادی در بحث راهیان نور مشغول شدند و کارهای هماهنگی اردوهای راهیان نور را انجام میدادند. چون نیاز میدیدند نسل جوان بداند چه اتفاقاتی در جنگ افتاده به همین خاطر مشغول خدمت در راهیان نور شدند. در بحث اربعین نیز به همین صورت بود. تا قبل از شهادت، بهرغم مجروحیتهایی که داشتند هر ساله در مراسم اربعین شرکت میکردند. در سوریه هم براساس همین نیازی که دیدند، وارد کار شدند. اگر توجه کنید نسل حاج رضا فرزانه از زمان نوجوانی که وارد جبهه شدند تا هنگام شهادت همواره در خدمت انقلاب اسلامی بودند.
پس از فرماندهی لشکر ۲۷ تغییری در روحیات و سبک زندگی شهید فرزانه ایجاد شد؟
من خبر موثق دارم که بهرغم تمام دغدغههای کاری و فعالیتهایشان حتی از خانواده کارکنان زیردستانش نیز سرکشی به عمل میآوردند و پیگیر حل مشکلاتشان بودند. این کارها را بهرغم تمام فعالیتها و دغدغههایشان انجام میدادند. مشکلات نیروهایشان را حل میکردند و بسیار کمک حالشان بودند. حاج رضا زمان فرماندهیشان هیچ فرقی با گذشته نکردند و مساعدت خوبی با نیروها داشتند. ایشان مقید به بحث سلسله مراتب نظامی بود، ولی این باعث نمیشد شفقت و مهربانی نسبت به همکاران تحتالشعاع قرار بگیرد. صمیمت زیادی بین ایشان و نیروهایشان وجود داشت.
شما در جریان سوریه رفتنشان بودید؟
تا آنجایی که مطلع هستم رفتن به سوریه از مدتها قبل جزو برنامههایشان بود. به همین خاطر در پادگانی که قبلاً فرمانده بودند با دوستانی که قرار بود اعزام شوند دورههای آمادگی نظامی و جسمانی را برگزار کردند. فکر میکنم شهید فرزانه از یک سال قبل برنامه رفتن به سوریه را برای خودش چیده بود و پیگیریهای زیادی جهت اعزام داشت. شب قبل از اعزام که برای خداحافظی به منزلشان رفته بودیم با توجه به اینکه تجربه و سابقه زیادی در دفاع مقدس داشتند، روحیهشان مثل بسیجیهای اول جنگ بود. دیدن این روحیه برایم خیلی جالب بود که حاج رضا هنوز همان روحیه را حفظ کرده بود. شهید فرزانه برنامه رفتن به سوریه را داشت و شهادت حاج حسین همدانی ایشان را مصممتر کرد. سابقه همکاری و رفاقت زیادی با سردار همدانی داشتند. شهادت حاج حسین سبب شد که شهید فرزانه مصممتر از قبل پیگیر رفتن به سوریه بشوند.
احتمال میدادند رفتنشان دیگر برگشت نداشته باشد؟
بالاخره افرادی که به این سبک زندگی میکنند این انتظارات برایشان متصور است که مقدمات کار را انجام دهند تا به آرزوی چند سالهشان برسند. شهید فرزانه مزد این همه فعالیت از زمان انقلاب، دفاع مقدس و پس از آن را گرفتند. کلاً فاصله رفتن و شهادتشان ۴۰ روز بیشتر نبود. به هر حال این کارها مقدماتی دارد. ایشان مقدمات کار را انجام داده بودند. آمادگیها را کسب و همه شرایط را برای خودشان مهیا کرده بودند و در آخر نیز مزد زحماتشان را گرفتند. حاج رضا تواضع زیادی در سوریه به خرج دادند. برخی از دوستانی که آنجا بودند به نوعی از نیروهای حاج رضا بودند. ولی ایشان تواضع را داشت و، چون اخلاق اسلامی میگوید باید تابع فرماندهی بود ایشان آنجا نسبت به فرماندهانشان فرمانبری داشتند.
خانوادهشان گلایهای از حجم کارهایشان نداشتند؟
شهید فرزانه سعی میکردند نسبت به خانواده کوتاهی نداشته باشند. خانوادهشان نیز با توجه به اعتقاداتشان هماهنگ و همراه شهید بودند و از این موضوعات گلایهای نداشتند. فرزندان شهید نیز راه پدر را ادامه میدهند. حاج رضا روحیه خوب و خوشی در خانواده داشتند. اهل صحبت و بگو و بخند با خانواده بودند و تمام خانواده علاقه زیادی به شهید فرزانه داشتند و همین سبب میشد ایشان در جمع بستگان عزت و احترام زیادی داشته باشد.
اگر شهید فرزانه میخواستند یک زندگی آنچنانی برای خودشان و فرزندانشان ترتیب بدهند، برایشان راحت و میسر بود و میتوانست خودش را کنار بکشد و درگیر کار دنیوی شود؟
قطعاً چنین آدمی نسبت به بیتالمال بسیار حساس است. با توجه به مسئولیت و جایگاه خدمتیشان این امکان برایشان فراهم بود. ایشان زمانی که فرمانده لشکر بود گاهی با اتوبوس شرکت واحد تردد میکرد. حدالامکان با کمهزینهترین وسیله رفتوآمد میکرد. یا وسیله دوستان یا با سرویس کارکنان تردد میکردند. حاج رضا اصلاً درگیر دنیا نبودند. ایشان برای خدمت سربازی میتوانست برادرش را پیش خودش بیاورد، ولی میگفت هرجایی که برایشان در نظر گرفته شده خدمت کنند و به همین خاطر برادر شهید فرزانه در ارتش خدمت کردند. حتی برای برادرشان در این حد کاری انجام ندادند.
هنوز پیکرشان برنگشته است؟
قسمت و خواست خدا اینطور بوده که تا الان پیکر برنگشته است. دوستان پیگیر هستند، ولی تا الان پیکرشان تفحص نشده است. روحیه و اعتقادات خانواده کمکشان میکند تا داغ و مشکلات را تحمل کنند، ولی این چشمانتظاری برایشان سخت است.