Posted By
پایگاه خبری هوران
On
In
اسلایدر,برگـزیده,جهاد و شهادت,حسینیه هوران |
No Comments
سردار جانباز شهید جعفر توحیدی/ قسمت اول
شهید جعفر توحیدی در کنار «حاج احمد متوسلیان»
*نویسنده: غلامعلی نسائی
میخواهم از جان جانانم شهید غلامرضا صادقزاده از خصوصیات و مرام و ایثارگریهای آن حرفی بزنم. تا با زندگی این شهید ولامقام آشنا شده و آن را سرمشق و الگوی خود قرار دهیم.
گروه حماسه و مقاومت هوران – سردار شهید جعفر توحیدی در روز یکم فروردین سال۱۳۴۰در روستای «اردهال» بخش دوجیگری از توابع شهرستان، «سراب» آذربایجان شرقی در خانوادهی مومن و مذهبی ساده زیست، دو ساعت بعد از افطار اولین روز ماه مبارک رمضان بدنیا آمد.
شهید توحیدی فرزند سوم خانواده، شش ماهه بود که پدرش تصمیم گرفت به علت سرما و برف و بوران و یخبندان، فاصله طولانی روزهای بیکاری، نداشتن درآمد معیشتی در خور زندگی معمول انسانی، به شهرستان گنبدکاووس در جوار «امام یحییابن زید(ع)»، کوچ کنند. عموهای شهید سالها قبل آمده بودند گنبد کار و کاسبی راه انداخته بودند و زندگیشان رونق گرفته بود. بهار سال ۱۳۴۰ خانواده شهید توحیدی بار و بندیل و اسباب اثاثیه و هر چه که داشتند، بستند و راهی شدند، آن دوران چندان وسیله نقلیه تندروی امروزی نبود.
حدود سه چهار هفته بیشتر با کامیونهای تختهکش توی جاده سراب به گرگان و گنبد بودند، جادهها خاکی و جعفر شش ماهه توی بغل مادرش بود. به تهران که رسیدند در کاروانسرائی توقف کردند و بنا بود در تهران بمانند اما با شور و مشورت به طرف گنبد حرکت کردند.
در گنبد مغازهائی اجارهائی گرفتند و کاروکاسبی را شروع کردند. کم کم جعفر و جواد هم به عرصه رسیدند وکمک حال خانواده شدند.کاسبی که رونق گرفت، مغازه و خانهائی خریدند، برادرانه کار کردند و درس خواندند و زندگی کردند.
شهید جعفر توحیدی دوران تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان سیاوش ناصریگنبد در «رشته مکانیک»، به پایان رساند و دیپلم گرفت. توی دوران انقلاب فردی خودجوش و پر خروش بود، در تظاهراتها شرکت میکرد و مثل بقیه بچههای انقلابی پای به پای انقلاب دویدند و دویدند تا به پیروزی رسیدند. با تشکیل جهاد سازندگی به فرمان حضرت امام در جهاد سازندگی کلاله و گنبد مشغول به خدمت شدند. روزهای نخست انقلاب گروهی جهادی از تهران به گنبد آمدند، برای تقسیم اراضی «هئیت هفت نفره»، کمک به محرومان منطقه گنبد و ترکمن صحرا، که شهید توحیدی با شهید غلامرضا صادقزاده از نیروهای جهادی تهران آشنا شدند و سرنوشت جعفر توحیدی به طور عجیبی تغییرکرد.
با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت و توی عملیاتهای پیروزمندانه دفاع مقدس مسئولیت باز کردن معبر و پاکسازی میدان مین را عهدهار بودند. شهید توحیدی با ۸ سال حضور فعال در جبهههای جنوب و غرب در مسئولیتهای مختلف فرماندهی و عملیاتی چندین مرتبه زخمی شدند، در سال۱۳۶۰ توی میدان، به جا مانده از عقب نشینی دشمن، هنگام پاکسازی میدان مین با شهید صادقزاده و یک تیم عملیاتی بر اثر انفجار ترکش مین از ناحیه سر و بدن سخت مجروح شدند. پس از انتقال به بیمارستان و بهبودی نسبی تاپایان جنگ در جبهه فعالانه حضور داشت. غلامرضا صادقزاده که شهید شد، شهید توحیدی یکی از بهترین دوستانش را از دست داد. جعفر توحیدی دلاوری از سرزمین ایران بود در عملیاتهای مختلف، همراه رزمندگان قرارگاه حمزه سیدالشهدا به نبرد با دشمن بعثی پرداخت. بعد از پایان جنگ مسئولیت واحد مهندسی نیروی دریایی سپاه را پذیرفت. به دلیل توانمندی و خلاقیت و رشادت چندی بعد معاونت تأمین و پشتیبانی قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا را به او سپردند.
شهید توحیدی در سال ۱۳۸۰ به منظور جراحی و خارج ساختن ترکش در ناحیه سر در بیمارستان شهدای تجریش بستری شد، در سن ۴۰ سالگی بعد از مدتها تحمل درد و رنج در هنگام عمل جراحی، جان به جان آفرین تسلیم کرد. پیکر پاکش را در زادگاهش شهرستان گنبد در جوار «امامزاده یحیی بن زید»، به خاک سپردند و از او ۲ فرزند دختر به یادگار ماند.
خدمات و مسئولیتهای شهید توحیدی در عرصه زندگی جهادی این بود که؛ در اوآخر سال ۵۹ در شهرستان مریوان حضور یافت، در عملیات ایذایی مختلف بر علیه گروهکها در کنار برادر بزرگوار سردار «حاج احمد متوسلیان»، شرکت داشت. از جمله فعالیتهای شهید توحیدی در جبهههای نبرد، شرکت در عملیات آزادسازی «اورامانت»، که با دستور فرماندهی کل سپاه انجام گرفت، شجاعانه جنگید.
تهیه واجرای طرحهای مؤثر و پدافندی که منجر به کاهش قابل ملاحظهای تلفات نیروهای خودی و وارد آمدن خسارت به نیروهای دشمن در یکی از ارتفاعات فوقالعاده استراتژیک نوار مرزی مریوان بود. درگیری قاطعانه با دشمن و استقامت در برابر حمله گردان کماندوین لشکر ویژه گارد ریاست جمهوری صدام در ارتفاعات مذکور، گرفتن اسیر و غنیمت جنگی قابل ملاحظه به طوریکه از این استقامت و شجاعت همه آن گروه، مشهورند به گروه ۸ نفری که توسط آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب در زمان جنگ در نماز جمعه تهران در خطبهها از این گروه قدردانی کردند. در تاریخ؛ ۲۵/۱/۶۰ قبل از عملیات فتح المبین، عملیاتی با استعداد دو گردان، یک گردان از سپاه دشتعباس که سردار شهید توحیدی مسئولیت تخریب گردان سپاه را عهدهدار بودند، با اجرای عملیات ویژه بخش عمدهای از توان دشمن منهدم گردید.
در تاریخ ۱/۱/۶۱ عملیات فتح المبین در غرب شهرستان دزفول و شوش و منطقه عمومی غرب، غرب رودخانه کرخه به وقوع پیوست، سردار شهید توحیدی قبل از عملیات شبهای متوالی مبادرت به شناسایی منطقه و میادین مین به هنگام عملیات و مسئولیت داشتند منجر به ایجاد معابر برای عبور رزمندگان اسلام شد و بعد از عملیات پذیرش فرماندهی گردان تخریب تیپ ۷ ولیعصر (عج) در پاکسازی میادین بزرگ مین منطقه دشت عباس را که حدود سه ماه به طول انجامید، همه را عهدهدار بودند و به خوبی از عهدهی آن بر آمدند.
شهید توحیدی در تاریخ هشتم ماه آذر ماه ۱۳۶۰ در عملیات طریق القدس که در منطقه عمومی غرب سوسنگرد و منطقه عمومی بستان فرمانده محور مین بودند. به خوبی توانستند نیروهای خط عملیات را از میدان مین و معبری که زده بودند به دل دشمن هدایت کنند. بعد از عملیات پیروزمندانه و تثبیت مواضع رزمندگان خط شکن شهید جعفر توحیدی بلافاصله نسبت به خنثیسازی میدانهای وسیع مینگذاری شدهی دشمن، وارد میدان شدند و پس از پاکسازی میادین مینگذاری شده با انفجار یک مین والمری برای بار دیگر شاید دهمین بار از ناحیه دست و سر و بدن سخت زخمی شدند و ترکشهای بسیاری خوردند که توسط امدادگرها به عقبه جبهه منتقل و به بیمارستان تهران فرستاده شدند. هنوز بهبودی نسبی دست پیدا نکرده بود که دوباره بعد از یک دوره نقاهت کوتاه به جبهه برگشتند. پاسگاه زید نقطه بسیار حساس جنگ بود که دشمن به آسانی منطقه را شناسای و جبهه رزمندگان را زیر آتش مستقیم میگرفت، فرمانده قرارگاه نصر به واسطه تسلط و مهارتهای تاکنیک و مهندسی جنگی ماموریت تخریب و انهدام «پاسگاه زید»، را به برادر جعفر توحیدی واگذار کرد که در اسرع وقت شهید توحیدی با سازماندهی عملیات تخریب توانست پاسگاه زید دشمن را بطور کلی منهدم کند.
به واسطه مهارت و شجاعتهای شهید توحیدی هرگجا ماموریتهای ناممکن پیش میآمد یا با شرایط بسیار سختی فرماندهان روبرو میشدند، جعفر توحیدی را به میدان میآوردند، این بار ماموریتی سخت در منطقه خلیج فارس را به عهده گرفت. پس از تمرین و مانورهای فرضی با چند تیم عملیاتی در مدت دو هفته وارد میدان شدند. یک مسیر چند کلیومتری را یک کمربند انفجاری و امنیتی ایجاد کرد. انهدام تاسیسات و حلقههای چاه نفت در آبهای خلیج فارس را با شایستگی تمام به پایان رسانیدند و با افتخار و پیروزی برگشتند. در این عملیاتهای انهدامی آمریکائیهای که به حمایت صدام در خلیج فارس اردو زده بودند همه به وحشت افتادند.
شهید توحیدی پس از بازگشت از این ماموریت سخت، هنوز خیلی نگذشته بود، خبر آمد در رودبار زلزلهائی با تخریب صدرصدری رخ داده و مردم آن منطقه بشدت به کمک نیاز دارند، بلافاصله از جبهه میانی با تمام تجهیزات و امکانات، ماشینآلات مهندسی جنگی و راهسازی راهی منطقه رودبار شدند و تا مدتی کمکحال مردم بودند.
چندین تیم عملیاتی سازماندهی کردند، خیلی سریع جادهها و چشمهها و خرابیها را ترمیم کردند و به مدت یک ماه و اندی در کنار مردم زلزله زدهی رودبار بودند، شهید جعفر توحیدی مدل حاج حسین یکتائی فرمانده قرارگاه عملیاتی امام رضائیها است که هر گجا نظام جمهوری اسلامی و مردم در خطر بیفتند، بلافاصله با لباس فرم سپاه در میدان حاضر میشدند.
در عملیات پیزوزمندانه بیتالمقدس که با رمز یا علیبن ابی طالب_(ع) آغاز شد، شهید توحیدی به عنوان مسئول گروه تخریب و عضو شورای فرماندهی قرارگاه نصر به همراه شهید حسن باقری نقش محوری و تعین کننده، به همت رزمندگان و دیگر لشکرها در آزادسازی خرمشهر حضور فعال داشتند.از مهمترین عوامل بازدارنده روند تکاملی جامعه و بزرگترین آفت انقلاب و حرکتهای سازنده، آمیزش خطوط انحرافی و جریانات منفی با مایه های اصیل و پاک و بر حق است. حق و باطل گاه آنچنان بهم میآمیزد که تمیز و جدائی آنها از یکدیگر محتاج به ایجاد سیل و موج قوی است تا لاشهها را از درون دریای جامعه به بیرون پرتاب کند و گوهرها و مرجانها و یاقوتها را در درون بپرورد.
حق و باطل گاه مانند کف و آب هستند که تشخیص و جدائی آنان ساده است و گاه آنچنان بهم مخلوط شده اند که باید با حرکتهای تند و پرحرارت از هم جدا شوند.
شهید توحیدی به همراه شهید غلامرضا صادق زاده در حوادث گنبد و مقابله با فدائیان خلق گامهای بلندی برداشتند که خود در خصوص گروهای انحرافی اینگونه میگویند؛ «من جعفر رفیق غلامرضا»، سخنم را بنام خدا و و یاد شهیدان گلگون کفن بخصوص یاور همیشه همراهم شهید غلامرضا صادق زاده، برادر مهربان همسرم، به شهیدانی که آنچنان ایثاگرانه جان خود را در طبق اخلاص گذاشته و عاشقانه آن را برای احیاء سنترسوالله(ص) و حاکم شدن حدود خداوند در جامعه و سراسر گیتی، غلبه بر مستضعفان جهان اسلام بر مستکبران و آمریکای جنایتکار و همپیمانشان به جانآفرین تقدیم کردند.
میخواهم از جان جانانم شهید غلامرضا صادقزاده از خصوصیات و مرام و ایثارگریهای آن حرفی بزنم. تا با زندگی این شهید ولامقام آشنا شده و آن را سرمشق و الگوی خود قرار دهیم. مردم گنبد و ترکمنصحرا در زمان قبل از انقلاب به علت اینکه آگاهی و شناخت کمتری نسبت به فرهنگ اسلام داشتند، رژیم طاغوت توانسته بود با تفرقه و ترفندهای بسیار بین شیعه و سنی فاصله بیندازد و میخواست که فرهنگ غربی را در بین ترکمنهای نجیب رواج بدهد.
آنجا که توانسته بود در گنبد در منطقهائی مرکز فساد و فحشاء راه بیندازد، تا جوانهای شیعی و سنی را در آن مرکز با هم روبرو کند و به رواج فقر و فساد بپردازد. از آن سو هم روحانیون عزیز را از جمله شهید آیتالله مدنی را به گنبد تبعید کند. نه تنها شهید مدنی بلکه روحانیون زیادی را به گنبد تبعید میکرد.
از یک طرف روحانیون را در آنجا تبعید و از طرفی بیبندباری را رواج میداد. مسجدها خالی بودند و در گنبد با جمعیت چند هزارنفری در مسجد جامع این شهر بیست نفر صف نماز جماعت پشت سر شهید آیتالله مدنی میایستادند.
تعدادی از همین بیست نفر هم ساواکی و مامورین بودند که تا مردم را شناسائی کنند و شهید مدنی را تحت نظر داشته باشند. در چنین شرایط که رژیم طاغوت از دختران و پسران میخواست عروسک غربی تربیت کند و مردان و زنان را به دنیای مادی سوق دهند و فقط بخورند و بخوابند و فکرشان را مسدود کنند.
انقلاب اسلامی به رهبری زعیم عالیقدر حضرت امام خمینی جهان را بهم پیچید و فرهنگ غرب را زیر پا گذاشت و مردم را با معنویت آشنا کرد. انقلاب فساد و فحشاء و فقر و نیستی را برچید و جای آن آزادی و آرامش آورد.
بعد از پیروزی انقلاب گروهکهای منحرف، فدائیان خلق و منافقین به اصطلاح مجاهدین خلق و حزب کثیف توده، وقتی ضد انقلابیون سرخورده از نظام و انقلاب و مردم نتوانستند از نظام بهرهائی ببرند تا به اهداف پلید و شوم خود برسند به مناطق محروم کشور و جنگلها گریختند و شروع به سازماندهی و یاوهگوئی و جدائی مردم علیه نظام انقلابی کردند. گروهکها تلاش میکردند تا کارگران را به اعتصاب بکشانند، افراد درغگو و مزوری که تابحال یک بار طعم سخت کارگری و سختی زندگی رانکشیده بودند، با لباس پلو خوری ادعای حقوق کارگری داشتند. آمده بودند بین مردم، قشرهای مختلف مردمی، زابلیهای با وفا، بلوچهای باصفا و ترکمنهای نجیب را فریب بدهند. در همین زمان بود که بچههای باصفای انقلابی از سراسر کشور از جمله تهران برای کمک به محرومین منطقه در گروهای جهادی به گنبد کاووس آمدند تا طومار فدائیان ضد خلق را در هم بپیچند که در میان بچههای انقلابی با غلامرضا صادق زاده آشنا شدم.
غلامرضا تنها کسی بود که از دبیرستان محل خود وارد دانشگاه صنعتی شریف شده بود. زمانی که منافقین به دانشگاهها نفوذ کرده و آنجا را عرصه جولان خود کرده بودند. در همان مقطع حضرت امام (ره) دستور انقلاب فرهنگی داد و غلامرضا هم وارد جهاد سازندگی شد. با این که تحصیلکرده بود، اما خودش را جدا از اقشار مردم نمیدانست و به کمک محرومین و دفاع از انقلاب به گنبد آمد و از آنجا به جبهههای نبرد شتافتند، انتخاب آگاهانه شهادت در سایه تفکر صحیح در چنین مواردی نقش خود را ایفاء می کند، شهادت چنان حرارت و سوزی می آفریند و چنان حرکت و تکانی را بوجود می آورد که حق و طرفدارانش از باطل و پیروانش به خوبی جدا می شوند. شهادت شجاعانه نقش جدا کردن و شناساندن و سرانجام رشد و نمو حق و نابودی باطل را به طور احسن و اکمل در جامعه ایفاء می کند و با این اثر، اجتماع را از رکود و جمود و انزوا خارج می سازد و با تصفیه عمیق، پویایی و بالندگی و کمال جامعه را تضمین می کند.
مگر نه این است که مرگ به سراغ همه خواهد آمد و گریزی از آن نیست، پس چه بهتر آنکه با مردن معامله ای انجام شود و در برابر دادن سرمایه حیات و قربانی شدن، سود و نتیجه ای بزرگ عائد شود. شهادت غلامرضا روح مرا ذوب کرد و تنهای را نصیب من کرد. خداوند در قرآن می فرماید: «اگر در راه خدا کشته شوید یا بمیرید، آمرزش و رحمت خدا بهتر از هر چیزی برایتان خواهد بود.» شهادت که نتیجه سلامت روان، روحیه شجاعت و انتخاب آگاهانه است، مقاومت و پویایی جامعه را به دنبال دارد، چرا که ریشه در قدرت، قوت، صبر، استقامت، مبارزه با کفر، انسجام، آخرت خواهی و ظرفیت بالا دارد و این عوامل در مجموع، مقاومت جامعه را بالا برده و اجتماعی را متحرک و پویا و سازنده می سازد. شهیدان، مقاومت و پویایی جامعه را تضمین می نمایند و به جامعه ظرفیت روحی میبخشند و ضعف و سستی را از بین می برند و هر جامعهای که افراد آن این گونه باشند، مشمول رحمت و نصرت خداوند هستند، و دیگر شکست نخواهند خورد که: «ان ینصرکم اللّه فلا غالب لکم؛ اگر خدا یاریتان کرد، دیگر کسی بر شما غلبه نمی کند.