راننده بلدوزری که فرمانده گروهان نصر شد
*نویسنده: محدثه نسائی
حاصل ازدواج محسن با خانم اشرف دوستی ۵ فرزند بود، علیرضا و حمید، امید و محمد و حسین، پنج فرزند پسر خدا به آنها داد. دختری نداشتند. سال آخر و روزهای آخر بود که محسن همسر و دو فرزند خود را به اهواز برد و در آنجا خانهائی گرفتند تا نزدیک به هم باشند.

خانواده – فرزندان – شهید محسن جهانتیغ
حماسه و مقاومت هوران – شهید محسن جهانتیغ دومین فرزند خانواده « علی و ليلا سرگزي»، است که در تاریخ سومین روز از مرداد ماه سال۱۳۳۰در شهر زابل، روستای جهانتیغ به دنیا آمد.
به گزارش هوران – اوایل سال ۱۳۳۷ در روستای جهان تیغ (زادگاهش) به دبستان رفت و تا پایه ی ششم ابتدایی نظام قدیم درس خواند. برای مدتی نیز به زابل رفت و یکی دو سال پایه اول و دوم رهنمائی را گذراند. فرزند دوم خانواده بود و برای کمک و تامین معاش زندگی خواهران و برادران خود مجبور به ترک تحصیل شد تا یاری کننده زندگی باشد.
در آن دوران رژیم منفور شاهنشائی اهمیتی به مردم روستائی، الخصوص روستائی زابل نمیداد که فقر و بی عدالتی در هر گوشه کنار مملکت ایران فوران میکرد و خانوادن پلید شاه خائن در حال خوشگذارنی و جشنهای کذائی خویش بودند. همان لحظاتی که شاه و فرح بر روی اسب های گرانقیمت در مناطق خوش آب و هوا خوش گذارنی و ولخرجیهای کلان و بریز و بپاش داشتند، روستاهای سیستان و بلوچستان و زابل از خشکسالی در حال ویران شدن بود.
حتی دیگر مردم آبی برای خوردن و تکه نانی برای زنده ماندن نداشتند، ناچار و به علت خشکسالی شدید در روستای جهانتیغ زابل محسن به همراه خانوادهاش به استان گلستان مهاجرت کردند و در روستای حاجی آباد شهرستان علیآباد کتول اسکان گزیدند. خانواده کشاورز و روستائی محسن با نان حلال زندگیمیکردند. محسن وقتی به سن سربازی رسید به خدمت فراخوانده شد و در حین خدمت بود که پدرش از دنیا رفت و محسن وقتی رسید که او را دفن کرده بودند. قصه فراق و دیدار به دل محسن ماند و از زندگی دلگیر شد و همیشه حسرت دیدار لحظه آخر پدرش را داشت. پدر محسن کشاورز بود و سالهای زیادی با دستهای توانمند مردانه خود زندگی را اداره میکرد.

ابراهیم و محسن و محمود و احمد، منصور و جان بی بی و کبری، دو خواهر و پنج برادر بودند. پدر محسن شغل کشاورزی پیشه کرده بود، یک سال بعد از رفتن به خدمت سربازی درگذشت و از خدمت که برگشت عملاً مسئولیت خانواده به عهده محسن بود.
در سال ۱۳۵۳ با دختری از محله الوکلاته گرگان ـاشرف دوستی ازدواج کرد. شد نان آور خانواده و آستینها را بالا زد و کار کرد و تلاش کرد و زندگی را سرو سامان داد. خانواده پر جمعیتی بودند، دو خواهر و چند برادر باید زندگی خواهرها را میساخت و تلاش میکرد. او چندی بعد به همراه خانواده به روستای امیرآباد از توابع گرگان مهاجرت کردند.
محسن جهان تیغ بعد از مهاجرت به گرگان به مدت دو سال به عنوان راننده تراکتور مشغول به کار شد. به علت فشارهای سخت اقتصادی بر خانواده، بعد از آن به عنوان راننده بلدوزر در جاده گرگان- آق قلا کار کرد. محسن جهان تیغ دارای مهارت تعمیرکاری موتور اتومبیل درجه سه از صندوق کارآموزی زاهدان بود. از تاریخ یکم آبان ۱۳۶۱ تا شانزدهم آبان ۶۲ نیز در واحد مهندسی رزمی قرارگاه کربلای جهاد مشغول به خدمت بود، به مدت یک هفته نیز در نیروی زمینی ارتش دوره ی رانندگی با گریدر را گذراند و در دوران دفاع هشت ساله از طریق جهاد سازندگی به جبهه رفت و در همان جا به عضویت سپاه درآمد و به مدت سه سال، یعنی تا زمان شهادت، در جبهه های حق علیه باطل حضوری فعال داشت.
حاصل ازدواج محسن با خانم اشرف دوستی ۵ فرزند بود، علیرضا و حمید، امید و محمد و حسین، پنج فرزند پسر خدا به آنها داد. دختری نداشتند. سال آخر و روزهای آخر بود که محسن همسر و دو فرزند خود را به اهواز برد و در آنجا خانهائی گرفتند تا نزدیک به هم باشند.
سه فرزند را هم منرل مادر بزرگ بچهها گذاشتند. بعد از ۴۵ روز بود که فرزند کوچکشان مریض شد و محسن گفت: بلیط میگیرم و شما بروید گرگان، عصر بچهها و همسرش را سوار قطار کرد و برگشت خط مقدم و همان شب شهید شد. علیرضا فرزند شهید؛ ميگويد و اعتقادي راسخ به دين و انقلاب و مذهب داشت و در مجموع انساني متين و خوب بود. به انجام فرايض ديني پايبند بود و به من توصيه ميكرد كه در اين گونه امور كوتاهي نكنم در دوران انقلاب اسلامي، زاهدان بود و چند بار از سوي مأمورين رژيم هميشه ايشان طرفدار امام دستگير شد.
جانبيبي جهانتيغ خواهر ارشد شهید محسن ميگويد؛ عاشق امام خميني(ره) بودند و حتي اعلاميه امام را با بچههاي شهر پخش ميكردند و در مورد امام ميگفتند: تنها كسي كه ميتواند آسايش را براي مردم بياورد، امام خمينی(ره) است.
در سال ۱۳۵۳ با دختري مومن به نام اشرف دوستي ازدواج كرد. پنج سال در روستاي الوكلاته زندگي كردند و به كشاورزي پرداخت. حاصل زندگي مشترك آن ها پنج فرزند پسر ميباشد. بسيار فردي صادق و دوستداشتني بود و از خصوصيات بارز ايشان، خلق نيكو و صبر و شكيبايياش در برابر مشكلات بود و هيچ وقت عجولانه تصميم نمي گرفت. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي از تاريخ یکم آبان ۱۳۶۱ لغایت شانزدهم آبان ۱۳۶۲در كارگزيني واحد مهندسي رزمي سپاه كربلا انجام وظيفه نمود و سپس شانزدهم آبان ۱۳۶۲ به سپاه گرگان آمد.
در اوقات فراغت به ديدار يتيمان و پدر و مادرش ميرفت و كتابهاي مذهبي از جمله: قران و كتاب شهيد آيت الله مطهري و آيت الله دستغيب را مطالعه ميكرد.
در سال ۱۳۶۱ از طرف جهادسازندگي گرگان براي آموزش لودر و بلدوزر به تهران رفت و بعد از آن عازم جبهه شد. او در خط مقدم با ماشين هاي سنگين، راهسازي مي كرد و بعد از مدتي به سپاه محمد رسولالله (ص) معرفي و در واحد مهندسي رزمي مشغول به خدمت گرديد.
محسن به همراه چند تن از همرزمانش واحد راهسازي و اين واحد تا حد يك تيپ مهندسي پيشرفت نمود. محسن فرمانده گروهان راهسازي «نصر» بود. يكي از همرزمانش ميگويد شهید در یک بازرسي ويژه بود. حتي در منطقه به دليل شباهتي كه به دكتر شهيد چمران داشت او را دكتر صدا ميزدند.
همسرش اشرف دوستی میگوید که هر وقت به روستا مي آمد لباسهاي جبهه بر تن نميكرد. ميگفت: دوست ندارم مردم بگويند براي پست و مقام به جبهه رفته است، شش ماه در جبهه بود و به ما نگفت فرمانده است. از حقوقی که میگرفت، به فقرا به طور پنهاني كمك مي كرد. شهید جهانتیغ هرسه ماه يكبار به منزل خود ميرفت و مدت ۱۰ روز ميماند. توی این مدت بیکار نبود، به كشاورزي ميپرداخت، به مزار شهدا مي رفت. هر بار مجروع میشد به کسی خبر نمیداد، بیش از ۳ بار در جبهه مجروح شد.
علي اصغر عليزاده، دوست و همرزم شهید جهانتیغ ميگويد: محسن بزرگترين آرزويش شهادت بود و دوست داشت به آرزوي خود برسد. حتي ميگفت : شهادت، سعادت ميخواهد كه من و تو نداريم و نصيب هر كسي نمیشود. شهادت مرحلهای از فیض کمال است که نصیب هرکس نمیشود و این درجه بالاترین درجات است چرا که خداوند میفرماید، من مشتری جان کسانی هستم که در راه من به جهاد مشغولند و این مشتری بهترین مشتریهاست و این بالاترین درجات است.
شهید محسن جهاتیغ میگفت: ای مردم مپندارید که همیشه در این دنیای فانی خواهید ماند. دنیا سرای گذر است نوبت من و تو خواهد رسید در این زمان حساس که اسلام غریب است و یاور ندارد و ندای هل من ناصر ینصرونی از حلقوم بریده امام حسین (ع) به گوش میرسد و امام عزیزمان رفتن به جبهه را برای آنهایی که توان دارند واجب فرمودند: پس چرا در خانههای خود آرمیدهاید. برای همین هم از زندگی و پنج فرزند و خانواده برید و در راه جهاد با کفار رفت. در سال ۱۳۶۳ جانشين گردان مهندسي قرارگاه كربلا در منطقه جنوب بود. يك بار هم از طرف سپاه گرگان مسئوليت فرمانده گروهان راهسازي نصر لشكر ۲۵ كربلا رابر عهده داشت.
اشرف دوستی همسر شهید محسن جهانتیغ در جائی دیگر گفته بودند که؛ شبها به ما سر می زدند و هنگام بمباران چون پایگاه شهید بهشتی اهواز توسط نیروهای بعثی عراق مورد حمله قرار گرفته بود و همچنین بچه کوچکم مریض شد و ایشان برای ما بلیط گرفت و روز سه شنبه به گرگان آمدم و شب چهارشنبه به ما خبر دادند که ایشان به شهادت رسیده است.
وقتی شهید شد پسرش میگوید که یک روز به دیدن یک فرد نابینا که وضع مالی خوبی هم نداشت رفتیم. وقتی که من کنار آن فرد قرار گرفتم ایشان گفتند تو پسر محسن جهانتیغ نیستی؟
تو بوی او را می دهی! ما از این حرف او متعجب ماندیم و بعد خود فرد نابینا این طور گفت : که پدرت به من سر می زد و برایم هدیه می آورد. در یک تکه از وصیت نامه شهید جهاتیغ که میگوید؛ در کلاسهای درس قرآن شرکت نمائید، انقلاب اسلامی و رهبرمان را دعا کنید. اگر من به شهادت رسیدم، بچه ها را به راه راست هدایت کنید، به فکر ملت مظلوم فلسطین باشید. انشالله خداوند ما را در این راه رستگار کند و به شهادت برسیم که شهادت مرگی است، انتخاب شده، مرگی که انسان به سوی آن میرود نه آنکه به سوی انسان بیاید و اهمیت و ارزش شهید و شهادت نیز از همین جا سرچشمه میگیرد.
شهید جهاتیغ محور انسانی را شهادت میپنداشت و میگفت: هران،در پیام تسلیت نوشت: وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ (ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زندگانند ، و نزد پروردگار خویش روزی داده میشوند.( سوره مبارکه آل عمران آیه ۱۶۹) در جائی دیگر میگوید؛ شهادت هنر مردان خداست و در مکتب ما رفیع ترین مرتبت و گرانمایه ترین درجه، رسیدن به فیض عظمای شهادت است. این همان مقام و جایگاهی است که مردان بزرگ و سرافراز به آن دست پیدا میکنند.
توصیه ایشان به خانواده بزرگوارشان این بود که در روز دوشنبه در آخرین دیدار شهید به خانواده خود میگفت؛ که من لیاقت شهادت را ندارم ولی اگر شهید شدم بچه ها را به راهم هدایت نمایید و حرف مردم را زیاد گوش ندهید و حافظ دین و انقلاب باشید.
شهید جانتیغ از کلام حضرت امام خمینی در خصوص شهادت همیشه همه جا عنوان میکردند که باید کلام امام را در خصوص شهادت محور قرار بدهیم. اینکه امام خمینی (ره) در عبارتی دیگر می فرمایند: خوشا به حال آنانکه با شهادت رفتند. خوشا به حال آنان که در این قافله نور، جان و سر باختند.
خوشا به حال آنهایی که این گوهر را در دامن خود پروراندند. خداوندا، این دفتر و کتاب شهادت را هم چنان باز و ما را از وصول به آن محروم مکن. خداوندا، کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز مبارزه اند، و نیازمند مشعل شهادت، تو خود این چراغ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش. چرا که همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت فرا راه عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.
شهید محسن جهاتیغ فردی بود که کاملا به خود و شهادتش آکاهی داشت و در این راه قدم برداشت.
تولید محتوا: پایگاه خبری هوران – محدثه نسائی