دوازده ستاره در شبِ جنون و آتش شهیدان بر سر دشمن
نویسنده: غلامعلی نسائی
در دل شبی که باران آتش از آسمان بیرحم فرود آمد، خانهای خاموش در آستانه اشرفیه به خاک و خون کشیده شد؛ خانهای که پیشتر، فرزند نوجوانش را تقدیم آرمان کرده بود و اینبار، با دوازده پارهی نور در آغوش، به زیارت شهادت رفت. این قصهی خاموشی یک چراغ نیست، آغاز طوفانی است که از دل خاکستر برمیخیزد؛ طوفانی که غرور صهیونیسم و حامی آمریکاییاش را در هم خواهد شکست.
پایگاه خبری هوران – در شب ظلمانیای که ستارگان از شرم جنایت بر خاک افتادند، شیاطینِ زر و زور، آتش خشم خود را بر آستانهای فرود آوردند که مأمن صداقت و شهادت بود؛ خانهای که هنوز عطر خونِ فرزند شهیدش از آن برخاسته بود، اینبار در آتشِ کینهی صهیونیسم و دستان آلودهی آمریکا خاکستر شد.

در دل سکوت شب، موشکهایی که از جیب دلارهای نجس آمریکایی تغذیه شده بودند، بر خانهی پدری شهید صدیقی فرود آمدند؛ همان دانشمند سربلندی که عقلِ سلاح و جانِ کشور را در ترازوی ایمان و دانش نهاده بود. او که هنوز زخمِ پرپر شدن فرزند نوجوانش را بر سینه داشت، دوباره به آغوش داغدیدهی مادرانهی خاک بازگشت، با دوازده گوهرِ بیگناه، با پارههای تن و ریشههای خوناش.
رژیم کودککُش صهیونیستی، چون گرگی زخمخورده، بر خانهها پارس میکند، بیآنکه بداند هر خشت سوخته، فانوس بیداری ملتی است که خون شهید را با عهد و خشم در آغوش میکشد. آنان خیال کردند که با حذف نامها، اندیشهها نیز خاموش میشود. اما نمیدانستند که صدای مظلوم، از میان آوار نیز میتوفد؛ فریادی میشود در گلوی تاریخ.
در این سو، ملتی ایستاده، با داغ بر دل و شمشیر در مشت، که هر آذرخشِ آسمانی را وعدهی انتقام میداند. این داستان، مرثیه نیست، طلیعهی قیام است؛ و این خون، نه پایان، که آغازی دوباره است… آغازی که از آستانه برخاست و تا آزادی قدس امتداد خواهد یافت.