نوار غزه در شگفت انگیزترین داستانهای جنگ…
شهیده «رغد البسیونی» نوزاد شیرخواره خود را در هنگام شهادت زنده نگه داشت! + عکس
نویسنده: فاطمه بنی یعغوب
حکایت شهداء فلسطینی «نوار غزه» داستانهای عجیب و شگفت بهم تنیده، خلق قصهها لحظه به لحظه که پشت تاریخ را میلرزاند و مستکبران جهانی برای نادیده گرفتن جنایت رژیم خبیث صهیونیستی در نسل کشی کودکان فلسطینی خود را به خواب مرگ سیاه زدهاند و در تباهی و نامردانگی غرق شدهاند.
محور مقاومت هوران – ارتش رژیم کودککش اشغالگر، در روند کشتارهای جمعی در «جبلیه» در خواست تخلیه فوری «بیمارستان کمال عدوان» در شمال نوار غزه صادر کرده و پس از آن بلافاصله حملات ناجوانمردانه خود را هنگام تخلیه بیمارستان «کمال عدوان» آغاز میکند.
در همان هنگام «رغد البسیونی» زیر بمباران شدید و محاصره بیمارستان زایمان میکند.
امدادگران در حال تخلیه بیمارستان هستند که دیدند، رغد البسیونی نوزاد تازه متولد شده خود را محکم در آغوش گرفته و زمزمه میکند: خداوند تو را نجات خواهد داد. در سنگر امن آغوش من، زنده خواهی ماند و انتقام ما را از رژیم جنایتکار صهیونیست خواهی گرفت، یاد سینوار را زنده نگه خواهی داشت. زنده بمان و زودتر بزرگ شو ...
امدادگر رغد را که نوزداش را محکم در آغوش خود پناه داده از بیمارستان بیرون آورده و درون آمبولانس جای میدهد، آمبولانس لایه به لایه بیماران و مجروحین را درون خود جا داده، رغد نوازدش را محکم در آغوش دارد تا آسیبی نبیند، امدادگر با بغض و داد، فریاد میزند، زود زود زود از بیمارستان خارج شو …
مدام فریاد میزد، به رعد آرامش میداد که با نوزادت نجات پیدا میکنی، آمبولانس با سرعت باد از بیمارستان خارج شد.
حدود ۵۰ متر دور نشده بود که نیروهای کودککش رژیم خونخوار «سگهار» صهیونیست بطور مستقیم «آمبولانس» را هدف قرار دادند و آمبولانس با مجروحین و بیماران و رغد و نوزادش منفجر و در آتش سنگینی شعلهور شد. همه سرنشینان در آمبولانس بشهادت رسیدند.
بعد از گذشت ۲۴ ساعت یک « گروه از امدادگران» برای بازدید از وضعیت منطقه و بمباران بیمارستان کمال عدوان شروع به کاوش کردند، مقابل بیمارستان خودروها و آمبولانسهای که هدف ارتش خبیث صهیونیست قرار گرفته بودند، تو گوئی در یک منطقه متروکه قدم میزنند.
چند گام جلوتر آمبولانسی ویران شده و سوخته نظرشان را جلب کرد.
سگها دور آمبولانس سوخته میخراشیدند و پرسه میزدندند، نزدیکتر که شدند، با صحنه بسیار عجیب و شگفتی روبرو شدند.
نوعی غافلگیری! کودکی زیبا درون ملحفه سفیدی با صدای ملایمی گریه میکرد.
کودک را در آغوش گرفتند، سگها از اطراف آمبولانس دور شدند، روی خرابهائی در نزدیکی آنها چمباتمه زدند. زل زده بود به نوزادی که آنها در آغوش کشیدند، رغد با شهادتش نوزادش را در آغوش گرمش «پناههنده» کرده بود.
نوزاد سالم و بدون هیچ صدمهائی در آمبولانسی که همه بشهادت رسیده بودند، زنده ماند.
پینوشت:
آنها در محل قدم میزدند، متوجه صدای بچه کوچکی شدند که از آن آمبولانس ویران شده بیرون میآمد و سگها در اطراف ویرانی و اجساد کسانی که به خواب رفته بودند میخراشیدند، در آن مکان، کودک کوچکی که در پارچهای پیچیده شده بود، آنها بشدت بخود لرزیدند و غافلگیر شدند، آن سگها به او نزدیک نشدند و به او آسیبی نرساندند و این واقعه، این قصه از معجزات این زمانه است، آن که آن را حفظ کرد، منزه است آن که آن را عنایت کرد و به آن توجه کرد.
خدایا همانطور که این کودک را حفظ کردی و از ظلمت مرگ نجات دادی، غزه و مردمش را حفظ کن و زودتر از تاریکی جنگ و اشغالگران خبیث و جنایتکار نجاتشان بده، ای پروردگار جهانیان! پروردگارا؛ تو یک نامرئی هستی و کاملا احاطه کننده…
روایت میدان از انجمن نویسندگان «هوران»