محمدباقر زیر آتش سنگین توپ و خمپاره، مهمات به خط اول میرساند
نویسنده: محدثه نسائی
محمد باقر بعد از خدمت سربازی ازدواج کرد و همگام با همسرش به تحصیلش ادامه داد و موفق شد از دبیرستان شبانه شهید بهشتی در رشته اقتصاد اجتماعی دیپلم گرفت.
گروه جهاد و شهادت هوران – سید قربان سیاه بالائی همرزم «شهید محمدباقر ساورعلیا» گفتند؛ یکی بیاد با تویتا وانت رانندگی کند. مهمات و تجهیزات را ببرد خط مقدم، سردار ساور علیا مهمات و تجهیزات سوار ماشین تویتا کردند و حرکت کردند با یکی دو نفر به طرف خطوط مقدم جنگ که دشمن لحظه به لحظه از خمپاره و تیر مستقیم و توپ و تانک بی هوا میزد، محمد باقر رفت و ساعتی نگذشت دیدم تویتا آبکش شده است.

تمام ماشین از در و پیکر ترکش خورده بود، شیشههای ماشین خرد شده بود و خودش بدن خاکی و موج گرفته بود، زخمی و خونین شده بود، بلافاصله منتقل شد عقبه جبهه، در بیمارستان تهران تحت درمان بودند.
هنوز درست حسابی درمان نشده و دوران نقاهت نگذرانده، بعد از یک بهبودی نسبی باز برگشت جبهه، گفتم؛ میگذاشتی جای زخم ترکشهای تن و جانت خشک میشدند و بعد میآمدی!؟ سردار ساورعلیا گفت: با وضعیتی که دشمن متجاوز توی خاک پاک ایران عزیز من است، خانه نشینی را بر خود حرام میدانم.
من کم و بیش سردار را از دوران انقلاب که از هممحلیهای مجاور روستای ما بود میشناختم، خودش همیشه خاطرات زندگساش را تعریف میکرد که من محمدباقر ساورعلیا در تاریخ دهم اردیبهشت ۱۳۳۹ در روستای «ایلوار» از توابع شهرستان کردکوی در خانواده ای کشاورز به دنیا آمدم.
دومین فرزند خانواده و از نظر رفتاری، بسیار متین و آرام بودم.
با یک دوره سخت بیماری تا سه سالگی در مریضخانهها تحت درمان بودم و خدا من را حفظ کرد برای جنگ با کفار بمانم. من تحصیلات دوران ابتدایی را در روستا و مقطع راهنمایی را در مدرسه راهنمایی تحصیلی کوروش شهر کردکوی و مقطع دبیرستان را تا زمان انقلاب در دبیرستان «ایرانشهر» گرگان ادامه دادم.
یک جوری تعریف میکرد انگار دارد زندگینامهاش را مینوسید. خیلی خوش بیان بود.
دوران انقلاب با دوره ی جوانی محمدباقر مصادف بود. او با شرکت در راهپیمایی و انجام خدمت سربازی نقش مثبت خود را در پیروزی انقلاب ایفا کرد. بعد از خدمت سربازی ازدواج کرد و همگام با همسرش به تحصیلش ادامه داد و موفق شد از دبیرستان شبانه شهید بهشتی در رشته اقتصاد اجتماعی دیپلم گرفت.
حاصل ازدواج او نیز یک دختر و دو پسر شد.
محمدباقر ساورعلیا برای تداوم انقلاب و پیشگیری از تجاوز دشمنان انقلاب به جبهه های نبرد رفت. در اوایل فروردین سال ۱۳۶۳ در جبهه کوشک مجروح شد و بار دوم نیز در منطقه عملیات فاو در تاریخ بیست فروردین ۱۳۶۶ بر اثر اصابت ترکش خمپاره از ناحیه دست و پا مجروح شد.
آثار بجا مانده از شهید نشان می دهد او فردی مهربان و دلسوز و به لحاظ اجتماعی از ارتباط مثبت و منفی و عاطفی برخوردار بود. یکی از دوستانو همرزمان او می گوید«پرکاری، پرتحرکی ایشان از مهمترین خصوصیاتی است که از او سراغ دارم.
شبها، مخصوصاً شبهای جمعه را به سرکشی ار رزمنده ها و انجام دعا و مناجات با پروردگار مشغول بود.
هیچ وقت در او ترس را ندیدم و این بخاطر توسل و توکلی بود که به خدا داشت. سردار شهید محمدباقر ساورعلیا در تاریخ نوزدهم خرداد ۱۳۶۷ در اثر پاتک دشمن بعثی عراق در باز پس گیری منطقه عملیاتی فاو در حالیکه جانشین فرماندهی گردان را به عهده داشت به شهادت رسید.
من هر چه که از محمد باقر میگویم باز میبینم تنها بخش ناچیزی را روایت کردهام، از شجاعت و درایت و جوانمردی، خیلی از جاها دیدم که محمدباقر حاضر بود خودش را فدای همرزمانش بکند، تا بسیجیها صدمه نبینند،
همیشه خودش را به خطر میانداخت، یک شب لازم بود که دو سه نفر از بچهها بین خط دو طرف دشمن و خودی توی نقطه تیر راس بمانند و منطقه را شناسائی کنند، توی سنگری بویدم که از آنجا وارد کانال می شدیم من و یکی از بچهها بلند شدیم که برویم شناسائی، محمد باقر گفت: تو که فرماندهائی نباید بچهها را تنها بگذاری من خودم تنهائی میروم،
با یکی از بچهها رفتند و ۴۵ دقیقه بعد برگشتند داخل سنگر و گفت: سید قربان بیا بیرون، گفتم؛ بیرون چه خبره؟
گفت؛ تو بیا میخواهم یک چیزی را نشانت بدهم، رفتم بیرون دیدم دو نفر عراقی را گرفتهاند و با خودشان آوردهاند.
خندیدم و گفتم: محمدباقر تو چطوری این دو نفر دشمن گیرانداختی آوردی؟
محمد باقر خندید و گفت: خدا دشمن را کر و لال و کورشان میکند. ما توی کانال میرفتیم، این دو نفر با کلاشینکف روبروی ما میآمدند، یک لحظه داشتند از کنار ما رد میشدند اصلا ما را نمیدیدند.
تا گفتم؛ تعل عراقی، برگشتند اسلحه را انداختند. گفتند: دخیل خمینی دخیل خمینی، ما هم آنها را آوردیم و الان تحویل شما، واقعا ما نیاز داشتیم که دو سه اسیر بگیریم، اسرای عراقی را پذیرائی کردیم و فرستادیم لشکر برای تخلیه اطلاعات، چون از وضعیت لجستیک و تجهیزات و امکانات دشمن چندان اطلاعی نداشتیم و آن دو نفر عراقی که اسیر شدند،
کمک زیادی در شناسائی منطقه داشتند. محمدباقر روحیه بالائی داشت که توی هر ماموریتی میرفت با موفقیت بر میگشت.
تکهائی از وصیت نامه سردار شهید محمدباقر ساورعلیا را که همیشه توی دفتر کارم به دیوار زدهام تا یاد و نام این ثروتهای بی پایان هرگز فراموش نشود و چراغ هدایت دلم باشد این است که؛ در مقابل دشمنان اسلام شجاع باشید و از خود شهامت بخرج دهید، با زیردستان و دوستان خود مهربان باشید.اهل راز و نیاز با خدای تبارک و تعالی باشید، به فکر روز قیامت باشید.
از خدای مهربان میخواهم که لیاقت شهادت در راهش را به من بدهد، تا میتوانید در خدمت اسلام و انقلاب و جنگ امام و رهبری باشید.
پایان پیام/هوران