حكايت شهداء مظلوم غزة
پریدی در جایی که نه بمباران است و نه گرسنگی، عزیزم همه چیز را به خدا بگو
نویسنده: غلامعلی نسائی
زیرا تو اکنون می توانی همه چیز را بگویی. دوستت دارم، تو عجله کردی عشق من، صبر میکردی با هم میپریدیم. تو پریدی عزیزم، چون پرنده ای در آسمان و در بهشت جای گرفتی… جایی که نه بمباران است و نه گرسنگی. و بدون ترس و بیم … خوشبختی ات مبارک عزیزم
محور مقاومت هوران – محمود صیدام پدر کودک شهید زیاد محمود صیدم؛ من خیلی تلاش کردم تا از شما محافظت کنم، اما همه تلاش هایم شکست خورد. من با شما از جایی به جای دیگر فرار کردم. شما را به مدت دو ماه به رفح بردم. شما را اینجا و آنجا پنهان کردم، فایده ای نداشت.

حتی زمانی که ما بمباران شدیم. من تو را به سرعت به بیمارستان رساندم، اما تو در دستان من میمردی و نمیتوانستم کاری برایت بکنم، بابا، وقتی بمبگذاری شد، چقدر ترسیدی و فرار کردی. همه چیز را به خدا بگو،..
زیرا تو اکنون می توانی همه چیز را بگویی. دوستت دارم، تو عجله کردی عشق من، صبر میکردی با هم میپریدیم. تو پریدی عزیزم، چون پرنده ای در آسمان و در بهشت جای گرفتی… جایی که نه بمباران است و نه گرسنگی. و بدون ترس و بیم … خوشبختی ات مبارک عزیزم
پایان پیام/هوران