حکایت شگفت شهدای غزه
موشک رژیم جنایتکار صهیونیستی «طلا» را غافلگیر کرد
فاطمه بنی یعغوب
طلا اولین و محبوب ترین نوه خانواده، قبل از ده سالگی ۴ جزء قرآن را حفظ کرده بود.
محور مقاومت هوران – شهید طلا احمد ابومعمر چهار سال در مصر زندگی کرد، سپس به عربستان سعودی، محل کار پدرش رفت و ۳ ماه با پدرش زندگی کرد، آخرین بار پدرش را در آغوش گرفت و خدا حافظی کرد و نوار غزه آمد.

طلا در دانشگاه اسلامی غزه با مادرش در مورد تز دکترای خود صحبت کرد و گفت: میخوام ادامه تحصیل بدهم.
طلا در هنگام تحصیل درگیر جنگ غزه و تجاوز وحشیانه رژیم صهیونیستی به شهر در حالی که گریه میکرد به مادرش میگفت: «مامان نمیخواهم بمیرم، میخواهم پیش پدرم بروم، به همراه مادرش به گذرگاه رفح رفتند تا طلا به آغوش پدرش برود.
اما موشک رژیم جنایتکار صهیونیستی در گذرگاه رفع طلا را غافلگیر کرد.
طلا در روز شهادت به مادرش گفت: «مامان تمام شد، من نمیخواهم پیش بابا بروم.
و آنگاه شهید شد و به بهشت رفت.
خوشحال بود و اولین و محبوب ترین نوه خانواده، او قبل از ده سالگی ۴ جزء قرآن را حفظ کرده بود. مادرش او را به پروفسور شدن تشویق میکرد و با عکس های زیبایش در همان تاریخ تولد و شهادتش متمایز میشد. طلا به درجه ای از عشق بین مادربزرگ و در آغوش عمویش منصور، محبوب ترین عمویش به خاک سپرده شد.