تنها آرزوی من توی این دنیا شهادت است
نویسنده: محدثه نسائی
میگفت: تنها آرزوی من توی این دنیا شهادت است و این شهادت را خداوند بیخودی به هر کسی نمیدهد، همه آرزوی من این است که در جبهه حق علیه باطل شهید بشوم و در بستر نمیرم.
گروه حماسه و مقاومت هوران – حسینعلی رستمانی همرزم شهید سردار شهید ساور علیا، « قسمت دوم» برای مدتی به عنوان زندانی «نفوذ»، وارد بویه شد، نفوذی بود تا بتواند ارکان معاند ستادی و تروریست سازمان منافقین را شناسائی کند. حزب توده و رنجبران و مزدوهای که با جنگ گنبد دست داشتند.

برای کسب اطلاعات از منافقینی که در شهر عملیاتهای ترور انجام داده بودند، شناسائی خانههای تیمی و آنچه که منافقین برنامههای خرابکارانه در آینده نزدیک در دست اقدام دارند.
مدت زیادی را در اتاقهای مختلف با زندانیهای ضد انقلاب حضور داشت، در آن دوران برادر یوسفی مسئول بسیج سپاه بودند.
ساورعلیا خدمات زیادی در این عرصه انجام داد. دورهائی که منافقهای خائن وطن فروش خون مردم را توی شیشه کرده بودند. از زندان با دست پر بیرون آمد.
سردار ساورعلیا از افراد فعال نیروهای حزبالهی بودند که در خیابانها با منافقین درگیر میشدند که یک بار توسط منافقین زخمی شد، به پهلویش چاقو زده بودند.

مدتی بستری شد. از زندان که بیرون آمد، در دادگاه انقلاب به عنوان شاهد حضور پیدا میکرد و در شناسائی منافقین معاند خیلی به نظام کمک کردند. سردار شهید محمد باقر ساور علیا در دادگاه انقلاب همیشه و هر وقت که لازم بود به عنوان گواه و شاهد حضور پیدا کرده و منافقین را رسوا میکرد.
منافقین هر روز او را تهدید به مرگ میکردند. ولی ساور علیا گوشش به تهدید و ترس بدهکار نبود.
میگفت: کسی که در راه خدا قدم بردارد، باید با تمام سختیهاتی پیش روی آن مقابله کند. هر انسانی که آرمان داشته باشد، دشمن هم دارد.
ترس در وجودش وجود نداشت. چه در جنگهای خیابانی با منافقین چه در جبهههای نبرد حق علیه شیاطین بعثی همیشه پیشتاز میدان بودند.
شهید تمام انرژی و زندگیاش را صرف انقلاب کرد، با این حال وقت سربازی که شد رفت خدمت و برگشت همزمان جنگ آغاز شده بود، همیشه میگفت؛ من الان آماده جنگیدن و شهادت هستم.
میگفت: تنها آرزوی من توی این دنیا شهادت است و این شهادت را خداوند بیخودی به هر کسی نمیدهد، همه آرزوی من این است که در جبهه حق علیه باطل شهید بشوم و در بستر نمیرم.
یک بار گفتم: تو چطوری اینهمه اطمینان به شهادت داری؟
گفت: بر من روشن است، هر کسی میتواند آینده خودش را ببیند که به رستگاری میرسد یا نه، ما فقط باید با چشم باطن به خود توجه نمائیم. من مسئولیتم توی بسیج بود. یک دورهائی آمدند از طریق بسیج رفت جبهه، چند بار اعزام شد، حتی وقتی که جانشین فرماندهی گردان را به عهده داشت محمد باقر یک بسیجی بود.
جانشین گردان امام حسین(ع) بود. از جبهه که مرخصی میآمد با ستاد همکاری داشتند. میرفت خانه به خانه و نقاط مختلف برای جبهههای جنگ کمکهای مردمی جمع میکرد و تحویل ستاد پشتیبانی لشکر ویژه ۲۵ کربلا میدادند.
آخرین باری که میخواست به جبهه برود، یادم هست مقداری نقدینگی جمع کرده بودند و آوردند تحویل بدهند که یکی از بچهها بنام ملامحمد زمانی گفت: محمد باقر تو اینبار حتما شهید میشوی، انگار که داری نور بالا میزنی. به شوخی و خنده گفت: انشالله شهید شدی ما خودمان یک مراسم سنگین برای تو اینجا خواهیم گرفت.

سردار شهید ساورعلیا گفت: من برای شهادت به جبهه نمیروم، تمام آرزوی من در شهادت خلاصه نیست، من از خدا میخواهم که به من عمر طولانی بدهد تا در راه خدا بجنگم و هر وقت خودش راضی بود و آنگاه من شهید بشوم.
من برای شهادت به جنگ نمیروم، بلکه میروم تا از نظام جمهوری اسلامی، از انقلاب و امام و رهبری در برابر صدامیان و آمریکای جنایت پیشه خوانخوار دفاع کنم. انشالله بعد کربلا نوبت آزاد سازی قدس خواهد شد، پرچم اسلام در افق جهان بر خواهیم افراشت.
پایان پیام/