رفاقت به سبک شهدا/ قسمت ۷
زندائیام فهمیمه روی حلقه ازدواج نام غلامرضا را حک کرد
پدر جانباز ما در راه خدا سختیهای زیادی را تحمل کردند، دائی ام غلامرضا صادقزاده شهید شد، زندائیام فهمیمه روی حلقه ازدواج نام غلامرضا را حک کردند و دوری همدیگر را تحمل نداشتند.
محدثه نسائی
حماسه و مقاومت هوران – فاطمه دختر شهید جعفر توحیدی – انسان وقتی تشکیل زندگی مشترک میدهد خداوند به او میوه ای میدهد مثل فرزند همانکه عشق پدر و مادر میشود همانکه پدر و مادر تمام زندگی خود را فدا میکنند تا فرزند به کمال برسد.

مادرم شهید داده بود و پدرم هیچ گاه مرگ و مردن را با شهادت یکی نمیدانست. گاهی اوقات توی نوشتههای خودم سهوا کلمه مرگ و کشته شدن و مردن را برای شهدا بکار میبردم، از دستم خیلی ناراحت میشد.
این شعر را در مقابل برخی کلمات رایج که از مرگ جای شهادت استفاده میکردیم برای من سرود تا هیچ وقت مرگ و شهادت با هم برابری نداشته باشم. «شهید شده – نمرده، انشالله مبارکش باد.»، میگفت: کسی برای مرگ و کشته شدن توی تصادف و بیماری و کهنسالی و به هر طریقی جز شهادت را تبریک نمیگویند. گجا دیدی به خانوادهائی که مرگی در آن اتفاق افتاده است بگویند؛ تبریک ولی به خانواده شهید میگویند.
چون شهید یعنی شاهد.
همیشه به ما نصحیت میکرد دوستی انتخاب کنید که هم نگاه ظاهری و باطنی شبیه خودتان باشد، خداپرست باشد و به احکام الهی توجه خاصی داشته و به واجبات مستحبات عمل کند. چون دوست و رفیق تاثیر بسیاری بر روح و روان آدم میگذارد.
معتقد بود که دوست انسان نشانه شخصیت اوست. به رهبر انقلاب علاقه زیادی داشت و همیشه بیانات آقا را در خصوص شهادت مینوشت و دوست داشت که خودش هم اینگونه که هست شهید بشود. ما برای درک کامل ارزش و راه شهیدان مان فاصله طولانی را باید بپیماییم و در گذر زمان و تاریخ انقلاب و آیندگان آن را جستجو نماییم. مسلّم خون شهیدان، انقلاب و اسلام را بیمه کرده است. خون شهیدان برای ابد درس مقاومت به جهانیان داده است.
و خدا می داند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست؛ و این ملت ها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آن هایی که این گوهرها را در دامن خود پروراندند!

پدر جانباز ما در راه خدا سختیهای زیادی را تحمل کردند، دائی ام غلامرضا صادقزاده شهید شد، زندائیام فهمیمه روی حلقه ازدواج نام غلامرضا را حک کردند و دوری همدیگر را تحمل نداشتند.
فرزند شهید دلتنگ پدر است، وای ازآن روزی که دلتنگ پدر شوند که تمام عالم و آدم نمیتواند این غم را تحمل کند آنها کسی نیستند جز فرزندان شهدا آنهایی که پدرانشان برای من و شما از فرزند خود از دلبند خود و از میوه وجود خود گذشتند تا ما بمانیم آنهاییکه بخاطر شرف اسلام و عزت شیعه، دلبندان خود را نزد ما و جامعه ی ما به امانت سپردند ای وای که ما چه امانت دارانی بودیم.
نقش مادرم در زندگی بسیار جهادی بود، با قدرت می توان گفت همراهی و استقامتی که از ناحیه زنان قهرمان ایران در جریان جنگ تحمیلی به منصه ظهور رسید در هیچ زمانی و در هیچ منطقهای از جهان سابقه ندارد. به تعبیر امام (ره) چه افتخاری بالاتر از اینکه زنان بزرگوار ما در مقابل رژیم ستمکار سابق و پس از سرکوبی آن در مقابل ابرقدرت ها و وابستگان آنان در صف اول، ایستادگی و مقاومتی از خود نشان دادند که در هیچ عصری، چنینمقاومتی و چنین شجاعتی از مردان ثبت نشده است.
مقاومت و فداکاری این زنان بزرگ در جنگ تحمیلی آنچنان اعجابانگیز است که قلم و بیان از ذکر آن عاجز، بلکه شرمسار است. مادرم همپای پدر در میدان جهاد زندگی همراهی کردند.
آخرین بار پدر از تخت بیمارستان پائین آمد تا توی حیاط بیمارستان خواهر کوچکم را ملاقات کند و آن روز آخرین دیدار بود و دیگر برنگشت و ما را در انتظار ابدی گذاشت. مادرم میخواست برای من مرخصی بگیرد که بیام ملاقات اجازه نداد و گفت بگذار فاطمه درسش را بخواند.
ادامه دارد